چطور یک کسب و کار پر رونق راه بندازیم
چطور یک کسب و کار پر رونق راه بندازیم | هفت سال پیش، دانشجویی پیشم آمد و از من خواست تا در شرکتش سرمایه گذاری کنم. می گفت،« با سه تا از دوستانم کار می کنم، و می خواهیم یک صنعت رو با فروش آنلاین کالا عوض کنیم.» گفتم، « خوبه، شما همه تابستان رو روی این کار کردید، درسته؟» « نه، ما همه کار دانشجویی داشتیم، چون ممکنه این یه وقت راه نیفته.» « خوب باشه، اما همه تون وقتی فارغ التحصیل شدین قراره تمام وقت بشین.» « نه دقیقا. همه مون کارهای کمکی هم داریم.» شش ماه گذشت. روز قبل از راه افتادن شرکت بود، و هنوز وب سایتی که کار کنه وجود نداشت. « بچه ها شما می دونید که تمام شرکت یک وب سایته. همه اش عینا همینه.» پس معلوم بود که سرمایه گذاری نکرده بودند.
00:45
و نهایتا اونها اسم شرکتشون رو گذاشتن «واربی پارکر».
00:47
( خنده حضار ) بصورت آنلاین عینک می فروشند. و اخیرا به عنوان خلاق ترین شرکت جهان شناخته شدند و ارزششون بیشتر از یک میلیارد دلاره. و حالا ؟ زنم مسئول سرمایه گذاری هاست. چرا اینقدر در اشتباه بودم؟
01:04
برای فهمیدنش، آدمهایی رو بررسی کردم که می خواهم اسمشون رو «مبتکر» بذارم. «مبتکر» ها مقلد نیستند، آدمهایی که نه تنها نظرات جدید دارند بلکه برای دفاع از آنها عمل می کنند. آدمهایی هستند که می ایستند و حرف می زنند. مبتکر ها خلاقیت را هدایت می کنند و دنیا را تغییر می دهند. آدمهایی هستند که رویشان شرط می بندیم. و شبیه به آنچه فکر می کردم نبودند. امروز می خواهم سه موضوع در شناختن مبتکرها را به شما نشان دهم و اینکه چطور می شود کمی شبیه آنها شد.
01:33
پس اولین دلیلی که پیشنهاد واربی پارکر را رد کردم این بود که واقعا درراه افتادن کند بودند. شما همگی از نزدیک با ذهن کسانی که از زیر کار در می رود آشنایید. خوب، باید اعترافی بکنم من کسی هستم که همه کار ها را از قبل انجام می دهم. بله، این کاملا درسته. اون احساس ترسی که چند ساعت قبل از رسیدن به یک موعد کار مهم حس می کنید وقتی هنوز کاری نکردید. من اون رو چند ماه جلوتر از رسیدن موعد حس می کنم.
02:00
( خنده حضار )
02:03
این موضوع زود شروع شد: وقتی که بچه بودم، بازی های «نین تندو» برام خیلی مهم بودند. ۵ صبح بیدار می شدم، شروع به بازی می کردم تا کاملا مسلط بشم. نهایتا این موضوع آنقدر از کنترلم خارج شد که یک رورنامه محلی آمد و یک داستان درباره بدی های نین تندو نوشت که ستاره اش من بودم.
02:23
( خنده حضار )
02:26
( تشویق حضار )
02:32
از آن وقت تا حالا سنم بالا رفته و با تجربه تر شدم. ( خنده حضار ) اما این کلی در کالج بدردم خورد، چون پایان نامه ام رو چهار ماه قبل از موعد تموم کردم. و تا همین چند ماه پیش کلی به این افتخار می کردم. دانشجویی داشتم که اسمش «جیهه» بود، و پیشم اومد و گفت، «خلاقانه ترین افکارم زمانیه که از زیر کار در می رم.» و من بهش گفتم، « بامزه بود، اون چهار تا مقاله ای که انجام ندادی کجاست؟»
03:04
( خنده حضار )
03:05
نه، اون یکی از خلاق ترین دانشجوها بود، و به عنوان یک روانشناس سازمانی، این از ایده هایی است که من آزمایش می کنم. پس ازش خواستم تا کمی اطلاعات جمع کنه. اون به چند تا شرکت رفت. از مردم خواست تا فرم های نظر سنجی در باره تعلل در کار را پر کنند. بعدش از مدیرهایشون خواست تا در باره میزان خلاقیت و نوآوری اونها نظر بدن. و کاملا مطمئن شدیم که، آدمهایی مثل من که پیشاپیش کار می کنند، عجله دارند و همه کار ها رو زود انجام می دهند با خلاقیت کمتر ارزیابی شدند نسبت به آدمهایی که به اندازه متوسطی در کار تعلل می کنند پس دلم می خواهد که بدونم آنهایی که خیلی از زیر کار در میروند چطورند. به من گفت، « نمی دونم. فرم های من رو پر نکردند.»
03:38
( خنده حضار )
03:40
نه ، اینها نتیجه ها است. واقعا می بینید که کسانی که تا دقیقه آخر صبر می کنند انقدر مشفول معطل کردن هستند که فرصت فکر جدیدی را ندارند. و از اون طرف، کسانی که خیلی عجله دارند آنقدر در عجله و اضطراب هستند که آنها هم افکار و ایده های مبتکرانه ای ندارند. یه منطقه مناسب وجود داره که به نظر مبتکر ها وجود دارند. چرا اینجوریه؟ ممکنه آدمهای مبتکر عادت های کاری بدی داشته باشند. ممکنه تعلل در کار دلیل خلاقیت نباشه.
04:13
برای فهمیدنش، آزمایشی رو طرح کردیم. از مردم خواستیم تا ایده های کاری جدیدی بیارند، و بعد از بررسی کننده های مستقل خواستیم تا خلاقانه و مفید بودن اونها رو بررسی کنند. و از بعضی از اونها خواستیم تا اون کار را همون وقت انجام بدهند. از بقیه که بصورت تصادفی انتخاب کرده بودیم خواستبیم تا در کار دیگران با گذاشتن صفحه بازی «مین یاب» تاخیر ایجاد کنند برای پنج یا ۱۰ دقیقه. و مطمئنا، کسانی که تعلل متوسطی داشتند ۱۶ درصد بیشتر از دو گروه دیگه خلاق بودند. بازی مین یاب خیلی عالیه، اما دلیل این اثر نیست، چون اگر شما اول بازی کنید قبل از آنکه کار رو بدونید، افزایشی در خلاقیت پیش نمیاد. فقط وقتیه که بهت گفته شده که قراره روی این مشکل کار کنی، و بعد شروع می کنی به تعلل در کار، اما کار هنوز ادامه داره پشت ذهنت، و شروع می کنی به پرورش دادنش. تعلل در کار به تو فرصت میده تا نظریه های مختلف را بررسی کنی، که از راه های غیر خطی فکر کنی تا پیشرفت های غیر منتظره داشته باشی.
05:08
موقعی که در حال تمام کردن این آزمایش ها بودیم، شروع به نوشتن کتابی در مورد مبتکر ها کردم، و فکر کردم،« این بهترین فرصته تا به خودم تعلل بیاموزم، وقتی که فصلی را در باره تعلل می نوشتم.» پس عمدا کار را عقب انداختم، و مثل هر تعلل کننده ای که به خودش احترام می گذارد، روز بعد صبح زود از خواب بیدار شدم و یک برنامه کاری برای این که چطوری در کارم تعلل کنم درست کردم.
05:31
( خنده حضار )
05:34
و به خوشحالی مشغول کار شدم برای این هدف که پیشرفتی در هدفم نداشته باشم. شروع به نوشتن فصل تعلل در کار کردم، و یک روز — که وسط هایش بودم — واقعا وسط یک جمله گذاشتمش کنار برای ماه ها. بسیار رنج آور بود. اما وقتی که به آن برگشتم، کلی ایده های جدید داشتم. همانطور که «آرون سورکین» گفته، « تو اسمش رو تعلل بگذار من اسمش رو تفکر می گذارم.» و در طول این مسیر کشف کردم که خیلی از مبتکر ها در تاریخ در کار تعلل می کردند، مثلا لئوناردو داوینچی. برای ۱۶ سال بصورت نامرتب روی مونالیزا کار می کرد. احساس شکست می کرد. در یاد داشت های روزانه اش خیلی مینوشت. اما بعضی از گریز هایی که در فیزیک نور استاده کرد شناخت او از نور را متحول کرد و او را به نقاشی بهتر تبدیل کرد. مارتین لوتر کینگ جونیور چطور؟ شب قبل از یزرگترین سخنرانی زندگیش، راهپیمایی واشینگتن، تا ۳ صبح بیدار بود، و دوباره می نوشتش. در بین مدعوین نشسته بود و منتظر نوبتش برای رفتن به صحنه بود، و هنوز به سرعت یاد داشت برداری می کرد و روی نوشته ها خط می کشید. وقتی روی صحنه رفت بعد از ۱۱ دقیقه، یاداشت های قبلی اش را رها کرد تا چهار کلمه را بیان کند که مسیر تاریخ را تغییر داد: « من یک آرزو دارم.» این در دست نوشته نبود. با تاخیر در کار تمام کردن سخنرانی تا آخرین دقایق، او خود را برای گسترده ترین محدوده ایده ها آزاد گذاشت. و چون متن قطعی نبود، او برای بداهه آزاد بود.
07:12
تعلل در مورد کارایی، یک گناه است، اما در زمان خلاقیت یک حسن است. آنچه در مورد خیلی از مبتکران بزرگ می بینی اینست که خیلی سریع شروع می کردند ولی در تمام کردن کند بودند. و این چیزی بود که نتوانستم در واربی پارکر ببینم. وقتی که شش ماه طولش می دادند، نگاهشون کردم و گفتم، « می دونی، خیلی از شرکت های دیگه فروش آنلاین عینک رو شروع کردند.» آنها مزیت اول بودن رو از دست دادند. ولی چیزی که نفهمیدم این بود که اونها همه وقتشون رو صرف این می کردند تا چطور مردم را در سفارش آنلاین عینک راحت کنند. و معلوم شد که مزیت اول بودن یک افسانه است. به یک ارزیابی معمول از بیش از ۵۰ گروه محصولات نگاه کنید، که «اولی هایی» که بازار را ایجاد کرده بودند را با توسعه دهنده هایی که چیزی بهتر و متفاوت ایجاد کرده بودند مقایسه می کنه . آنچه میبینید اینه که اولی ها نرخ شکستی نزدیک به ۴۷ درصد داشته اند، در مقایسه با تنها ۸ درصد برای توسعه دهنده ها. به فیس بوک نگاه کنید، که برای ایجاد یک شبکه اجتماعی صبر کرد بعد از «مای اسپیس» و « فریندستر». به گوگل نگاه کنید، سالها تا بعد از « آلتا ویستا» و « یاهو» صبر کرد. توسعه دادن روی ایده های دیگران خیلی از ایجاد چیزی جدید از بنیان ساده تر است. پس درسی که یاد گرفتم این است که برای مبتکر بودن لازم نیست که اولی باشی. تنها باید متفاوت و بهتر باشی.
08:29
اما این تنها علتی که پیشنهاد واربی پارکر را رد کردم نبود. اونها خیلی مردد بودند. برنامه هایی برای عدم موفقیت داشتند، و این باعث شد تا شک کنم که شجاعت مبتکر بودن را دارند، چون فکر می کردم که مبتکر ها باید اینجوری باشند.
08:46
( خنده حضار )
08:50
حالا، از دید سطحی، خیلی از مبتکرین به نظر مطمئن میرسند، اما در پشت صحنه، آنها همان ترس و شکی را که همه ما حس میکنیم دارند. فقط بشکلی متفاوت آن را اداره می کنند. بگذارید این را نشانتان بدهم : این تصویری از این است که چگونه کارهای خلاقانه انجام می دهیم
09:07
( خنده حضار )
09:11
در تحقیق من، فهمیدم که دونوع متفاوت از شک وجود دارد. شک به خود و شک عقیده. شک به خود فلج کننده است. باعث توقف شما می شود. اما شک در عقیده انرژی زاست. به شما انگیزه بررسی، آزمایش، تصحیح می دهد، درست همانکاری که مارتین لوتر کینگ کرد. پس کلید مبتکر بودن راه ساده ای ازعدم جهش از پله سوم به پله چارم است. بجای گفتن آنکه « من احمقم،» باید بگی، « چند نسخه اول همیشه مضخرفند، و هنوز به نتیجه نرسیدم.» پس چطور به نتیجه می رسی؟ خوب، نشانه ای هست، که معلوم شده، در مرورگر اینترنتی است که استفاده می کنی. ما میتونیم کارایی شغلی و تعهد شما رو تنها با نوع مرورگری که استفاده می کنی تشخیص بدهیم. ممکنه بعضی از شما از نتیجه این تحقیق خوشتون نیاد —
09:58
( خنده حضار )
09:59
اما دلایل خوبی وجود داره که کاربرهای فایرفاکس و کروم کارایی خیلی بالاتری از کاربر های اینترنت اکسپلورر و سافاری دارند. درسته.
10:08
( تشویق حضار )
10:10
همینطور، اونها در شغل هایشون ۱۵ درصد بیشتر ماندگاری دارند. چرا؟ این یک مزیت فنی نیست. چهار گروه مرورگر به طور متوسط سرعت تایپ مشابهی دارند و دانش رایانه اونها هم مشابه است. این موضوع به اینکه چطور مرورگر را دریافت کرده ای بستگی داره. چون اگه اینترنت اکسپلورر یا سافاری استفاده می کنی، معمولا بصورت پیش فرض روی رایانه ات تصب شده اند، و شما انتخاب پیش فرضی که برایت شده را پذیرفتی. اگر فایر فاکس یا کروم را خواسته ای، به پیش فرض شک کرده ای و پرسیده ای، آیا انتخاب دیگری وجود دارد، و اگه کمی امکانات داشته باشی مرورگر جدبد را تهییه می کنی. مردم وقتی از این تحقیق با خبر می شوند این را می گویند، « عالی، اگه بخوام در کارم بهتر بشم، باید مرورگرم رو تغییر بدم؟»
10:49
( خنده حضار )
10:50
نه، موضوع اینه که آدمی باشی که انگیزه شک کردن در پیش فرض ها رو داشته باشی و دنبال انتخاب بهتر باشی. و اگه این کار رو خوب انجام دهی، می توانی پذیرنده چیزی خلاف «دژاوو» باشی. این موضوع نامی دارد. اسمش «ووژاده» است.
11:05
( خنده حضار )
11:08
چطور یک کسب و کار پر رونق راه بندازیم
«ووژاده» وقتی است که به چیزی که بارها دیده ای نگاه می کنی و یکباره آن را با دید جدیدی می بینی. یک فیلم نامه نویس که به متن یک فیلم نگاه می کند که برای پیش از نیم قرن نمی تواند اجازه تولید بگیرد. در همه نسخه های قبلی، نقش اصلی یک ملکه شیطانی بوده. اما «جنیفر لی» این موضوع را زیر سوال برد که آیا این منطقیه؟ او نقش اول را بازنویسی کرد، و آدم شریر را بصورت قهرمانی عذاب دیده مجددا خلق کرد و «یخزده» به موفق ترین فیلم کارتون تاریخ تبدیل شد. پس این داستان پیامی ساده دارد. وقتی که احساس شک می کنی، از آن عبور نکن.
11:42
( خنده حضار )
11:45
در مورد ترس چطور؟ مبتکر ها هم احساس ترس می کنند. آنها از شکست می ترسند، اما چیزی آنها را با بقیه ما متفاوت می کند این است که آنها از تلاش نکردن بیشتر می ترسند. می دانند که ممکن است در ایجاد یک کار تجاری شکست بخوری یا کلا در شروع کار تجاری شکست بخوری. آنها می دانند که در طولانی مدت، بزرگترین افسوس ما اعمال مان نیست بلکه بی عملی ماست. چیزهایی که آرزو می کردیم تا تغییرش دهیم، اگر به علم نگاه کنی، فرصت هایی است که استفاده نشده.
12:13
همین اواخر «الون ماسک» به من گفت، فکر نمی کرد « تسلا » موفق شود. مطمئن بود که چند پرتاب اول «اسپیس ایکس» در رسیدن به مدار شکست خواهد خورد، چه رسد به برگشت، اما خیلی مهم بود که تلاش کنی. و برای خیلی از ما، وقتی که ایده جدیدی داریم، سعی خودمان را نمی کنیم. در عین حال خبر های خوبی هم برایتان دارم. قرار نیست که بخاطر نظرات غلط قضاوت شوید. خیلی از مردم فکر می کنند که خواهند شد. اگر به بخش های مختلف صنعت توجه کنی و از آدمها در مورد بزرگترین ایده هایشان بپرسی، مهمترین پیشنهادشان، ۸۵ درصد از آنها بجای صحبت کردن ساکت خواهند ماند. از آنکه احمق به نظر برسند، خجالت می کشند. اما میدونی چیه؟ مبتکر ها خیلی خیلی ایده های بد دارند، در واقع ، کلی از اونها. مثلا ایشون رو که مخترع اینه در نظر بگیرید. به نظرتون مهمه که اون چنین عروسک سخن گوی ترسناکی رو درست کرده که نه تنها بچه ها بلکه بزرگتر ها رو هم می ترسونه؟ نه. شما از توماس ادیسون بخاطر اختراع لامپ برق تقدیر می کنید.
13:09
( خنده حضار )
13:12
اگر به وسط میدان نگاه کنید، برترین مبتکر ها کسانی هستند که بیشترین شکست را خوردند، چون آنهایی هستند که بیشترین تلاش را کرده اند. آهنگ سازهای موسیقی کلاسیک را در نظر بگیرید، بهترین بهترین ها. چرا بعضی هایشان در دائره المعارف ها صفحات بیشتری از دیگران دارند و آهنگ هایشان در تیراژ بیشتری ضبط شده؟ یکی از بهترین معرف ها حجم خالص آهنگ هایی است که ساخته اند. هرچه خروجی بیشتری تولید کنی، تنوع بیشتری خواهی داشت و امکان بیشتری خواهد بود تا یک دفعه چیزی کاملا مبتکرانه بسازی. حتی سه نمونه موسیقی کلاسیک — باخ، بتهون، موتزارت — می بایست تا صدها و صد ها آهنگ بسازند تا تعداد بسیار کمی شاهکار بدست آید. حالا ممکن است تعجب کنید، چطور ممکن است که این آقا انقدر عالی شده باشه بدون اینهمه کار؟ نمی دونم که واگنر چطور این کار رو کرده. اما برای بیشتر ما، اگر بخواهی مبتکر بهتری باشی، باید ایده های بیشتری تولید کنی.
14:08
موسسین واربی پارکر، وقتی که می خواستند اسم شرکتشان را انتخاب کنند، چیزی پیچیده و بی نظیر می خواستند، که تاثیر منفی در ایجاد یک نام تجاری نداشته باشد ، حدود ۲۰۰۰ امکان را قبل از آنکه در آخر واربی و پارکر را انتخاب کنند بررسی کردند. پس اگه همه این ها رو کنار هم بگذارید، می بینید که مبتکر ها خیلی هم با بقیه ما متفاوت نیستند. اونها احساس ترس و شک دارند. در کار ها تعلل می کنند. ایده های بد هم دارند. و بعضی وقت ها هم نه از ترس از این توانایی ها بلکه به خاطرشان موفق شده اند.
14:39
پس وقتی آن چیز ها را می بینی، همون اشتباهی که من کردم را نکن. حذفشان نکن. و وقتی که خودت هستی، خودت را هم حذف نکن. بدان که شروع سریع ولی پایان آرام خلاقیتت را افزایش می دهد، که می توانی با شک در عقایدت انگیزه هایت را افزایش دهی و ترس از شکست در عمل را بپذیر، و اینکه به کلی نظرهای بد نیاز داری تا چند تا خوب را پیدا کنی.
15:00
ببین، مبتکر بودن ساده نیست، ولی شکی ندارم که: بهترین راه توسعه جهان پیرامون ماست.
15:07
متشکرم.
چطور یک کسب و کار پر رونق راه بندازیم
15:08
( تشویق حضار )