رسیدن به موفقیت
رسیدن به موفقیت | در خطابه مربوط به آغاز کارش باراک اوباما از همه ما خواست نهایت تلاش خود را بکار گیریم تا خود را از بحران اقتصادی موجود خلاص کنیم. اما او چه تقاضایی دارد؟ خوشبختانه او پیرو خط مشی پیشینیان خود نیست، که فقط بگوید خوش باشید و تفریح کنید. همچنین نگفت که: “به ما اعتماد کنید. به کشورتان اعتماد کنید. سرمایه گذاری کنید، سرمایه گذاری، سرمایه گذاری.” در عوض از ما خواست که رفتارهای کودکانه خود را کنار بگذاریم. و پاکدامنی پیشه کنیم. پاکدامنی واژه ایست کهن. به نظر کمی نابجاست که در محیط متجدد و حساسی مثل این، سخنی از آن به میان بیاوریم. به علاوه، ممکن است برخی ازشما بپرسید، این ها یعنی چه؟
00:57
اجازه دهید با یک مثال آغاز کنم. این توصیف شغل یک سرایدار بیمارستان است که در حال حرکت روی صفحه است. تمامی موارد آن عادی هستند. کارهایی هستند که انتظارشان را دارید: تی کشیدن کف ساختمان، جارو کردن، خالی کردن زباله دان، دوباره پرکردن کابینت ها. شاید تعداد آنها اندکی حیرت آور باشد، اما چیستی آن ها حیرت آور نیست. اما نکته ای که می خواهم توجه شما را بدان جلب کنم این است: گرچه این لیست بسیار بلند بالاست، حتی یک مورد واحد هم در آن نیست که دیگر انسان ها را در بر بگیرد. حتی یکی. همچون بیمارستان، کار یک سرایدار در مرده شوی خانه نیز قابل انجام است.
01:43
با این حال، هنگامی که چند روانشناس با سرایداران بیمارستان مصاحبه کردند تا نظرشان را در مورد شغلشان جویا شوند، با مایک روبرو شدند، که به آنها گفت چگونه دست از تی کشیدن برداشته چون آقای جونز از تخت خود بلند شده بوده و نرمش می کرده، و با آهسته قدم زدن در طول سالن، سعی می کرده تجدید قوا کند. و شارلین به آنها گفت که چگونه تذکر سرپرست را نادیده گرفته بوده و محل استراحت عیادت کنندگان بیماران را با جارو برقی تمیز نکرده بوده چون خانواده هایی همه روز و همه وقت آنجا بودند که اتفاقا در همین لحظه در حال چرت زدن بودند. و اینک لوک، که روزی دو بارکف اتاق مرد جوانِ در اغمایی را تمیز می کرده چون پدر آن جوانِ در اغما که شش ماه تمام شب زنده داری می کرده بار اولی که لوک این کار را انجام می داده متوجه نمی شده بنابراین از دست او عصبانی می شده. رفتاری مثل این از جانب سرایداران، تکنیسین ها، پرستاران و اگر خوش شانس باشیم گاهی اوقات از جانب پزشکان، باعث نمی شود که حال افراد رو به بهبودی رود بلکه در واقع کیفیت مراقبت از بیماران را ارتقاء می دهد و بیمارستان ها را قادر می سازد تا خوب اداره شوند.
02:53
البته تمامی سرایداران اینگونه نیستند. اما آنهایی که این گونه هستند تصور می کنند که این گونه تعاملات انسانی، که شامل مهربانی، مراقبت و همدلی است، جزئی ضروری از کار به حساب می آیند. با این حال، در توصیف شغل آنها، حتی یک کلمه هم در ارتباط با دیگر انسان ها یافت نمی شود. این سرایداران، نیت اخلاقی انجام کار درست برای دیگر افراد را دارا می باشند. علاوه بر این، آنها مهارت اخلاقی برای تشخیص این که “عمل درست” چیست، را دارا می باشند.
03:25
ارسطو می گوید: “حکمت عملی ترکیبی از نیت و مهارت اخلاقی است.” انسان خردمند می داند چه وقت و چگونه برای هر قانون استثنا قائل شود، همانگونه که سرایداران می دانستند چه هنگام به خاطر اهدافی دیگر کار خود را نادیده بگیرند. انسان خردمند می داند که چگونه بالبداهه خلق کند، مانند لوک، با شستن دوباره کف اتاق. مسائل دنیای واقعی، اغلب مبهم و درست تعریف نشده اند و مفاهیم آنها دائما در حال تغییر و تحول است. انسان خردمند همچون یک نوازنده سبک جاز است — که از نُت های صفحه بهره می گیرد اما در واقع فقط درحواشی آنها پرسه میزند، و دست به ابداع ترکیباتی میزند که مناسب موقعیت و افراد حاضر باشند. انسان خردمند میداند که چگونه از این مهارتهای اخلاقی در راستای اهداف درست خویش استفاده کند. تا به دیگران خدمت کند نه اینکه آنها را فریب دهد. و در نهایت شاید بتوان گفت مهمترین آنها که: انسانِ خردمند، زاده نمی شود بلکه ساخته می شود. خرد وابسته به تجربه است، البته نه هر تجربه ای. برای آشنایی با افرادی که به آنها خدمت می کنید نیازمند زمان هستید. برای بالبداهه ساختن و امتحان کردن راههای جدید (تا گهگاه شکست بخورید و از آنها درس عبرت بگیرید) نیازمند دریافت مجوز هستید. و نیازمند ارشاد مربیانی باخرد هستید.
04:49
وقتی از سرایدارانی که معرفی کردم می پرسید که یادگیری شغل آنها چقدردشوار است می گویند: این کار مستلزم بدست آوردن تجربه زیادی است. منظور آنها این نیست که یادگیری تی کشیدن و خالی کردن زباله دان مستلزم کسب تجربه زیادی است. بلکه یادگیری چگونه اهمیت دادن به دیگران است که کسب تجربه زیادی را می طلبد. در TED، استعداد و زیرکی فراوان یافت می شود. و این وحشتناک است. خوشبختانه برای خردمند بودن نیازی به مستعد بودن نیست. از طرف دیگر، بدون خرد استعداد، کافی نیست. و در نهایت احتمال این می رود که خود و دیگران را به درد سر بیاندازید. (تشویق)
05:37
امیدوارم که همه ما این را بدانیم. مفهومی وجود دارد که کاملا آشکار است، و حال، داستانی کوتاه برایتان تعریف می کنم. داستانی درباره لیموناد پدری با پسر هفت ساله اش، مشغول تماشای بازی تیم بیسبالِ دترویت تایگرز در استادیوم بودند. پسر از پدرش لیموناد خواست و پدر به دکه استادیوم رفت تا یک بطری بخرد. تنها برند موجود، لیموناد مایک بود که پنج درصد هم الکل داشت. پدر که از قضا فردی فرهیخته نیز بود، روحش هم از الکلی بودن این نوع لیموناد بی اطلاع بود. آن را خرید و بازگشت. کودک در حال نوشیدن بود که ناگهان یکی از گاردهای امنیتی متوجه شد و پلیس را خبر کرد. پلیس هم با اورژانس تماس گرفت و همگی سریعا به استادیوم آمدند و کودک را به بیمارستان منتقل کردند. در اورژانس بیمارستان، کاشف به عمل آمد که هیچ الکلی در خون کودک وجود ندارد. و در نهایت کودک را مرخص کردند.
06:31
اما نه خیلی سریع. آژانس مراقبت و رفاه کودکان وین کونتی، اجازه این کار را نداد و کودک به مدت سه روز به یک پرورشگاه فرستاده شد. با این وضعیت، آیا کودک می تواند به خانه اش برگردد؟ قاضی گفت آری، تنها در صورتی که پدر خانه را ترک و در یک متل زندگی کند. خوشبختانه پس از دو هفته، این خانواده دوباره به هم پیوست. با این حال کارگران رفاهی، اورژانسی ها و قاضی، همگی به اتفاق اذعان داشتند که: “راضی به انجام این کار نیستیم اما مجبوریم از قوانین پیروی کنیم.”
07:12
مواردی از قبیل این، چگونه رخ می دهند؟ اسکات سایمون که این داستان را در NPR (شبکه ملی رادیو آمریکا) نقل کرد، گفت: “قوانین و آیین ها ممکن است واقعا احمقانه باشند، اما شما را از فکر کردن خلاص می کنند.” و اگر منصفانه قضاوت کنیم، قوانین اغلب تحمیل می شوند زیرا مقامات رسمی پیشین، سهل انگار بوده اند که اجاز داده اند کودک به خانواده ای سوء استفاده گر باز گردد. منصفانه است. وقتی که کارها مطابق میلمان پیش نمی روند، دست به دامن دو ابزار برای حل مشکلات می شویم.
07:43
یکی از این ابزارها، قوانین هستند. هر چه این قوانین بهتر باشند، ابزار حل مشکل ما نیز کامل تر خواهد بود. ابزار دومی که از آن کمک می گیریم، انگیزه ها هستند. باز هم هر چه این انگیزه ها بهتر باشند، ابزار حل مشکل ما نیز کامل تر خواهد بود. در نهایت، چه چیز دیگری وجود دارد؟ مطمئنا می توانیم این مسئله را در واکنش به بحران اقتصادی موجود مشاهده کنیم. تعدیل، تعدیل، تعدیل. انگیزه ها را تصحیح، تصحیح، تصحیح کنید. حقیقت این است که نه قوانین و نه انگیزه ها هیچ کدام برای انجام کار کافی نیستند. چگونه می توانید قانونی وضع کنید که سرایداران را ملزم سازد تا آنچه را که باید انجام شود، انجام دهند؟ و آیا به خاطر حس همدردیشان، آنها را شایسته پاداش می دانید؟ در ظاهر، نامعقول به نظر می رسد. و آنچه اتفاق می افتد این است که ما به شکل فزاینده ای به قوانین گرایش پیدا می کنیم، قوانین و انگیزه ها ممکن است در کوتاه مدت باعث پیشرفت شوند اما در نهایت فنر رو به پایینی را ایجاد می کنند که در بلند مدت باعث پسرفت می شود. اعتماد بیش از اندازه به قوانین، باعث از بین رفتن مهارت اخلاقی می شود که ما را از این فرصت محروم می سازد . تا بالبداهه بسازیم و از بالبداهه ساختنمان درس بگیریم و نیت اخلاقی تحلیل می رود با توسل بی پایان به انگیزه ها که میل به انجام کار درست را از بین می برند. و بدون داشتن این خیال، با توسل به قوانین و انگیزه ها درگیر جنگی علیه خرد شده ایم.
09:06
اجازه دهید چند مثال دیگر بزنم، ابتدا از قوانین و جنگ با مهارت اخلاقی داستان لیموناد یکی از آن ها است. دومی که بدون شک مانوس تر و آشناتر با شما است ماهیت آموزش مدرن، در آمریکا است: روش تدریسی از پیش آماده شده و غیر قابل انعطاف حال مثالی از مهد کودک شیکاگو می زنم. خواندن و لذت بردن از ادبیات و کلماتی که با ‘ب’ آغاز می شوند. حمام: دانش آموزان را روی یک فرش جمع کنید و در مورد خطرات آب داغ به آنها هشدار دهید. 75 آیتم در این متن، برای تدریس یک کتاب مصور 25 صفحه ای وجود دارد. در سرتاسر شیکاگو و در تمامی کلاس های کودکستان های شهر هر معلمی همان کلمات را به همان شکل و در همان روز به زبان می آورد. می دانیم چرا این متون آنجا هستند. ما آنقدر به قضاوت معلمان اعتماد نداریم تا به آنها اجازه دهیم به شیوه خودشان بپردازند. متونی چون این، سیاست های تضمین کننده ای علیه حوادث بد هستند. و از بروز حوادث بد جلوگیری می کنند. اما آنچه آنها تضمین می کنند حد وسط است. (تشویق)
10:18
اشتباه برداشت نکنید. ما به قوانین احتیاج داریم! نوازندگان سبک جاز برای نواختن احتیاج به نُت دارند. بیشتر آنها به وجود نت روی صفحه روبرویشان نیازمندند. خدا می داند که به قوانین بیشتری برای بانکدارها نیازمندیم. اما قوانین خیلی زیاد، نوازندگان ماهر سبک جاز را از بالبداهه ساختن باز می دارد. و در نتیجه، استعداد و قریحه خویش را از دست می دهند و یا بدتر اینکه، کلا نوازندگی را کنار می گذارند.
10:38
حال، انگیزه ها چطور؟ زیرکانه تر به نظر می رسند. اگر یک دلیل برای انجام کاری داشته باشید و من دلیل دومی برای انجام آن کار به شما ارائه دهم منطقی به نظر می رسد که دو دلیل بهتر از یک دلیل هستند و به احتمال زیاد آن کار را انجام خواهید داد. درسته؟ البته، همیشه هم اینطور نیست. گاهی اوقات دو دلیل برای انجام یک کار، با یک دیگر در تعارض هستند به جای اینکه یکدیگر را تحسین کنند و در نتیجه احتمال انجام آن کار کمتر می شود.
11:06
فقط یک مثال ارائه می کنم چون زمان به سرعت درحال گذر است. 15 سال پیش در سوئیس تلاش می شد تا جایی برای دفن زباله های هسته ای پیدا شود. قرار به برگزاری رفراندومی ملی شد. چندین روانشناس این ور و آن ور رفتند و از شهروندان فرهیخته شهر نظر سنجی کردند. از آنها پرسیدند: “آیا مایلید مخزنی از زباله های هسته ای در جامعه داشته باشید؟” به طرز حیرت انگیزی، 50 درصد شهروندان گفتند: “بله” آنها می دانستند که این کار خطرناک است. می دانستند که این کار ارزش مایملکشان را کاهش می دهد اما به هر حال، این زباله ها باید به یک جایی می رفت و آنها به عنوان شهروند وظایفی داشتند. روانشناسان سوال اندک متفاوتی از دیگر افراد پرسیدند. گفتند: “اگر سالانه درآمد 6 هفته تان را پرداخت کنیم آیا مایلید مخزنی از زباله های هسته ای در جامعه داشته باشید؟” دو دلیل. این وظیفه من است و به خاطر آن، مبلغی هم دریافت می کنم. به جای این که 50 درصد افراد بگویند “آری” تنها 25 درصد موافق بودند. آنچه که اتفاق می افتد این است که این معرفی انگیزه ها، چند لحظه ای به ما فرصت می دهد بنابراین به جای اینکه بپرسیم: “وظیفه من چیست؟” تنها چیزی که می پرسیم این است که: “چه نفعی برای من دارد؟” هنگامی که انگیزه ها کاری از پیش نمی برند هنگامی که مدیران عامل، سلامت بلند مدت شرکتشان را با دنبال کردن منافع کوتاه مدتی که منجر به سود های کلانی خواهد شد، نادیده می گیرند پاسخ همیشه یکی است. انگیزه های زیرکانه تری داشته باشید.
12:31
حقیقت این است که هیچ انگیزه قابل ایجادی جود ندارد که به اندازه کافی زیرکانه باشد. هر گونه سیستم انگیزشی قابلیت واژگون شدن بوسیله نیت بد را دارا می باشد. ما به انگیزه ها احتیاج داریم. مردم مجبورند که زندگی خویش را بسازند. اما اتکای بیش از اندازه به انگیزه ها باعث دلسرد شدن فعالیت حرفه ای در دو حالت مختلف آن کلمه می شود. باعث می شود افرادی که درگیر آن فعالیت هستند وجدان خویش را از دست بدهند و همچنین باعث می شود که خود فعالیت، سیرت خویش را از دست بدهد.
13:01
باراک اوباما، قبل از آغاز کارش گفت: “تنها نباید بپرسیم ‘آیا اینکار سود آور است؟’ بلکه باید بپرسیم ‘آیا اصلا اینکار درست است؟'” و هنگامی که حرفه ها به دلسردی می گرایند تمامی شاغلین، وابسته و خوگرفته به انگیزه ها می شوند و دیگر نمی پرسند: “آیا این کار درست است؟” مشابه این امر را در پزشکی می توانیم ببینیم (“گرچه موضوع مهمی نیست، مراقب باشیم تا به یک مرافعه بزرگ تبدیل نشود.”) قطعا مشابه این امررا در دنیای تجارت هم می توانیم مشاهده کنیم. (“امروزه برای اینکه در بازار رقابت باقی بمانیم، متاسفانه باید اعلام کنم که مجبوریم شما را با یک شخص پلید جایگزین کنیم!”) (“روحم را به ازای یک دهم چیزهای مضخرفی که در حال اتفاق افتادن است فروختم.”) بدیهی است که این طریقه ای نیست که مردم بخواهند کارشان را انجام دهند.
13:44
پس چکار می توانیم بکنیم؟ چند منبع امید: باید سعی کنیم تا کارمان را دوباره اخلاقی کنیم. یک راه برای انجام ندادن آن: واحد های اخلاق بیشتری تدریس کنیم. (تشویق) هیچ راهی بهتر از اینکه تمام دانش خود راجع به اخلاق را در کمال فروتنی در نسخه ای پیچیده و در قالب یک واحد درسی ارائه کنیم؛ فقدان عزم و اراده شما را نشان نخواهد داد.
14:13
در عوض چه کنیم؟ یک: از مدل های اخلاقی تجلیل به عمل بیاوریم. تایید کنید وقتی که به مدرسه حقوق می روید که صدای ضعیفی در حال زمزمه کردن در مورد اتیکوس فینچ (کاراکتر وکیل در رمان کشتن مرغ مقلد) در گوش شما است. هیچ بچه 10ساله ای برای انجام ادغام و یادگیری به مدرسه حقوق نمی رود قهرمانان اخلاقی الهام بخش مردم هستند. اما یاد می گیریم که با مهارت این موضوع دریافت می شود که شما نمی توانید تایید کنید که دارای قهرمانان اخلاقی هستید. خب، تایید کنید. به داشتن آنها افتخار کنید. از آنها تجلیل به عمل بیاورید. و خواستار این باشید که افرادی که به شما آموزش می دهند نیز آنها را تایید کنند و از آنها تجلیل به عمل آورند. این یکی از کارهایی است که می توانیم انجام دهیم.
14:53
نمی دانم چند نفر از شما این موضوع را به خاطر می آورید: 15 سال پیش، قهرمان اخلاقی دیگری، آرون فوئرشتاین که مدیر کارخانه مالدن میلز در ماساچوست بود و کارش تولید پارچه خوابدار بود. کارخانه اش آتش گرفت. 3000 کارگر این کارخانه هیچ کدامشان اخراج نشدند. چرا؟ زیرا در این صورت فاجعه ای برای آنها و جامعه به وجود می آمد. “روی کاغذ شاید کارخانه ما کم ارزشتر از وال استریت باشد، اما می توانم بگویم که باارزشتر هم هست. در حال حاضر وضعیتمان مساعد است.”
15:24
فقط در همین TED، سخنرانی هایی از چندین قهرمان اخلاقی شنیدیم. مخصوصا دو تای آنها الهام بخش من بودند. یکی ری اندرسون بود که (تشویق) بخشی از اتحاد جماهیر شوروی سابق را به یک تجارتخانه بی ارزش (یا تقریبا بی ارزش) بدل کرد. چرا؟ چونکه کار درست همین بود. و پاداشی که بدست می آورد این است که می تواند درآمد بیشتری کسب کند. کارگران کارخانه اش تحت تاثیر این سعی و کوشش قرار می گیرند. چرا؟ زیرا از انجام کاردرست خوشحال می شوند. دیروز سخنرانی ویلی اسمیت در مورد جنگل سازی در اندونزی را شنیدیم. (تشویق)
16:08
از خیلی جهات این مثال بی نقص است. زیرا نیت انجام کار درست را دارا بود. خدا می داند که اینکار مستلزم مهارت تکنیکی بسیار بالایی است. حیرانم در این که چقدر او و شرکایش احتیاج به دانستن آن داشتند تا بتوانند این موضوع را تفکیک کنند. اما مهمتر از آن برای اینکه کار کند — و او نیز روی این نکته تاکید دارد — این است که این امر مستلزم شناخت مردم در جامعه است. تنها در صورتیکه افرادی که با شما کار می کنند پشت شما باشند این موضوع با شکست مواجه نخواهد شد. و هیچ فرمولی برای اینکه مردم را پشت خود نگه داشت وجود ندارد زیرا افراد مختلف در جوامع مختلف به اشکال گوناگونی زندگی می کنند.
16:47
اینجا در TED، و در جاهای دیگر موارد بسیاری برای تجلیل به عمل آوردن وجود دارد. و لازم نیست که یک ابر قهرمان باشید. قهرمانان عادی نیز وجود دارند. قهرمان های عادی مانند سرایداران که شایسته تقدیر و تشکر نیز می باشند. در مقام وکیل، تمامی ما باید کوشش کنیم تا عادی باشیم، اگر که نمی توانیم قهرمانی خارق العاده باشیم. در مقام رئیس یک موسسه باید کوشش کنیم تا محیطی ایجاد کنیم که هم مهارت اخلاقی و هم نیت اخلاقی را تقویت و تربیت کند. حتی داناترین و خیرخواه ترین مردم هم تسلیم خواهند شد اگر مجبور باشند خلاف جهت آب شنا کنند در سازمان هایی که مشغول به کار هستند.
17:22
اگر شما سازمانی را اداره می کنید باید اطمینان حاصل کنید که هیچ کدام از مشاغل – هیچ کدام از آنها توصیف شغلی، همچون توصیف شغلی سرایداران ندارند. زیرا حقیقت این است که هر کاری که شامل تعامل با دیگر انسان ها باشد کار اخلاقی به حساب می آید. و هر کار اخلاقی منوط به خرد عملی است.
17:44
و شاید به عبارتی مهمترین آنها در مقام معلمی، باید بکوشیم تا قهرمانی عادی باشیم و سرمشقی اخلاقی برای افرادی که به آنها آموزش می دهیم. چندین نکته وجود دارد که در مقام یک معلم همیشه باید به خاطر داشته باشیم. یکی اینکه ما همیشه در حال تدریس هستیم. و یکی دیگر همیشه در حال مشاهده ما است. دوربین فیلمبرداری همیشه روشن است. بیل گیتس درباره اهمیت آموزش ایراد سخن کرد و بخصوص، مدلی که برنامه KIPP فراهم می کند “توانا بود هر که دانا بود.” همچنین در مورد موارد فوق العاده بسیاری صحبت کرد که KIPP در حال انجام است تا کودکان محله های فقیرنشین را تحویل بگیرد و آنها را در مسیر رسیدن به دانشگاه یاری کند.
18:24
می خواهم روی یک مورد خاص که KIPP در حال انجام است تمرکز کنم که بیل گیتس ذکر نکرد. و آن این است که آنها به این نتیجه رسیده اند که مهمترین و تنهاترین چیزی که کودکان احتیاج دارند یاد بگیرند شخصیت است. لازم است یاد بگیرند که به خودشان احترام بگذارند. لازم است یاد بگیرند که به همشاگردی ها احترام بگذارند. لازم است یاد بگیرند که به معلم ها احترام بگذارند. و مهمتر از همه اینکه، لازم است یاد بگیرند که به یادگیری احترام بگذارند. و این هدف اصلی ما است. اگر اینکار را انجام دهید، الباقی همچون شیب تند کنار دریا است. و معلمین: روشی که این مطالب را به کودکان آموزش می دهید مجبور کردن معلمین و دیگر کارکنان تا آن را در هر لحظه مجسم کنند، است.
19:04
اوباما به پاکدامنی متوسل شد. و من فکر می کنم حق با اوست. و فضیلتی که بالاتر از هرچیز دیگر بدان احتیاج داریم، حکمت عملی است. زیرا فضیلتی است که به دیگر فضیلت ها از قبیل: صداقت، مهربانی، شجاعت و … اجازه می دهد در زمان و شکل مناسب به منصه ظهور برسند. همچنین متوسل به امید شد. باز هم حق با اوست. فکر می کنم دلیلی برای امید وجود داشته باشد. فکر می کنم مردم می خواهند اجازه داشته باشند که پرهیزکار باشند.
19:33
به اشکال مختلف، این همان چیزی است که TED در مورد آن است. خواست انجام کار درست به شکل درست با دلایل درست. اینگونه حکمت، در دایره فهم تمامی ما جای دارد تنها اگر به آن توجه کنیم. توجه به آنچه انجام می دهیم، به اینکه چطور آن را انجام می دهیم و شاید مهمتر از همه ساختار موسسه ای که در آن کار می کنیم تا یقین حاصل کنیم که ما و دیگران را قادر می سازد خرد را گسترش دهیم به جای اینکه آن را سرکوب کنیم.
20:08
خیلی ممنون. ممنون. (تشویق)
20:16
کریس اندرسون: باید بیایید و برای چند لحظه ای اینجا بایستید.
20:22
باری شوارتز: خیلی ممنون (تشویق)
آموزش زبان انگلیسی | manozaban.ir