فروشگاه های مرده
فروشگاه های مرده | چندین سال پیش، من فیلمی ساختم که بهش ” سریال فروشگاه مرده” میگم. ۳۲ فیلم کوتاه درباره فروشگاههای مخروبه خب، برای اودسته از شما که با فروشگاههای مرده آشنا نیستید، اون اساساً یک مرکز خریدیه که به وضع سختی دچار شده که یا تعداد بسیار کمی مغازه و خریدار دارد، یا متروکه و مخروبه شده. حتی یک پنی فروش ندارد.
00:30
(خنده حضار)
00:31
من شروع به ساخت این سریال کردم، در اوایل سال ۲۰۱۵ بعد از گذر از یک دوره تاریک از زندگیم که دیگد نمیخواستم فیلمی بسازم. دوربینم رو کنار گذاشتم. بیخیالش شدم. پس در سال ۲۰۱۵ تصمیم به ساخت یک فیلم کوتاه درباره مرکز خرید Owings Mills گرفتم. مرکز خرید Owings Mills در سال ۱۹۸۶ باز شد. من این رو میدونم چون باید روز بازگشاییش اونجا میبودم. من با خانوادهام اونجا بودیم، به همراه دیگر خانوادههای شهر بالتیمور، شما میبایست در اون اطراف حدود ۴۵ دقیقه رانندگی میکردید فقط برای پیدا کردن جای پارک. میتوانید تصور کنید، که دیگر این وضع برای مراکز خرید اتفاق نمیفتد.
01:17
اولین شغل فروشگاهی من وقتی که نوجوان بودم در یک مغازه کالاهای ورزشی به نام جهان ورزش هرمان بود. شاید یادتون بیاد.
01:26
(آهنگ) Herman’s World of Sports
01:28
بچه ها یادتون میاد؟
01:29
(خنده حضار)
01:31
آره ، من در یک مغازه کفش زنانه کارکردم. در یک مغازه کالاهای چرمی کار کردم. و همچنین در یک فروشگاه فیلم کار کردم، و کسی نبودم که خیلی عاشق هنر خرده فروشی باشم —
01:49
(خنده حضار)
01:52
از تک تک اون شغلها اخراج شدم.
01:55
(خنده حضار)
01:57
در میان این شغلهای خرده فروشی کم درآمد، هر کاریی که یک نوجوان نرمال در دهه ۹۰ انجام میداد ، را انجام دادم از مغازه کش میرفتم. البته شوخی کردم. با دوستانم تو فروشگاه دور میزدیم.
02:15
(خنده حضار)
02:16
هرکی ببینه میگه، ” خدای من این دیگه چه سخنرانیه؟”
02:20
(خنده حضار)
02:22
دور زدن تو فروشگاه میتونه سرگرم کننده باشه، ولی واقعاً فلج کننده هم میتونه باشه مثل، مشترک کشیدن یه نخ سیگار با یه لات بیکار ۴۰ ساله کسی که در شب ماتیک سیاه میزنه دقیقاً وقتی، تودر زمان های استراحت شغل کم ارزش با حداقل دستمزدت هستی.
02:41
امروز که اینجا ایستادم، Owings Mills از هم پاشیده شده و الان آماده برای تخریب با توپ مخرب. آخرین باری که اونجا بودم ، عصر بود و حدود ۳ روزبود که مرکزخرید را برای همیشه بسته بودن. و شما به نوعی احساس — هرگز اعلام نکردند که مرکز خرید داره بسته میشه، اما یک حسی را داشتی ، یه حس شوم که یه اتفاق بزرگ در حال افتادن است، مثل اینکه آخر راه بود . اون روز یک پیادهروی چندشآور تو مرکز خرید بود. بزارید نشونتون بدم.
03:26
(موزیک)
03:50
خب ، وقتی من شروع به ساخت سریال “مجتمع خرید مرده” کردم فیلمها رو تو یوتیوب گذاشتم، و در حالی که فکرکردم اونا جالبند، صادقانه بگم، فکرنمیکردم بقیه یک چنین موضوع خسته کننده و افسرده کنندهای را با اشتیاق به اشتراک بذارن. اما ظاهراً اشتباه میکردم، افراد بسیار زیادی شروع کردن به کامنت دادن. اولش کامنتها مثل این بود — عمدتا مثل این بود، “اوه خدای من این فروشگاه دوران بچگیمه. چه اتفاقی افتاده؟” بعد کامنتایی ازمردم گرفتم که مثل این بود، “یه فروشگاه مخروبه تو شهر من هست باید بیایی ازش فیلم بگیری.” شروع کردم به مسافرت در ناحیه اقیانوس اطلس میانی ، از این مراکزخرید متروکه فیلم برداری کردم. بعضیاشون باز بودند. بعضیاشون متروکه شده بودند. یه جورایی همیشه وارد شدن به اون فروشگاههای متروکه سخت بود، اما من کسی بودم که همیشه یه راهی به داخل پیدا میکردم.
04:43
(خنده حضار)
04:44
فروشگاههایی که هنوز باز بودن، اونا هم عجیب و غریب بودن — مثل فروشگاههای متروکه اونا هم چند تا مغازه متروک داشتن، اما سعی میکردند اونها رو آراسته نشون بدن که یعنی همه چی توشرایط مطلوبی هست. برای مثال، شما یه مغازه خالی دارید ، و اونا کرکره را پایین کشیدن. برای مثال در مرکز خرید Owings Mills ، اونا این پرده را روی دروازه گذاشتن. خب؟ و اون یه عکس تبلیغاتی روش داشت از یک خانم که بسیار خوشحال است و یک بلوز را نگه داشته، و اینطوری بود —
05:18
(خنده حضار)
05:22
و یه یارو روبروش ایستاده بود، با یک فنجان اسپرسو و اون پسر اینطوری بود —
05:27
(خنده حضار)
05:30
و روش گفته بود، ” چه چیزی شما را امروز به اینجا آورده؟”
05:34
(خنده حضار)
05:36
از دیدنش حس ترس و افسردگی بهم دست داد. (خنده حضار) خیلی ممنونم.
05:43
کامنتها همینطوری سرازیر میشد روی فیلمها از سراسر کشور و سپس از سراسر جهان و من به این فکر کردم که این میتونه واقعاً چیزی باشه اما من می بایست خلاق باشم ، چون فکر کردم تا چه مدت مردم می خوان بشینند و قدم زدن من ودر یک فروشگاه خالی ببینند؟
06:05
(خنده حضار)
06:08
قسمت های اصلی رو با یک موبایل iPhone فیلم برداری کردم. خب من در اون مرکز خرید قدم می زدم با یک iPhone ،اینطوری می دونید دیگه. مثل این
06:18
(خنده حضار)
06:20
و بخش نگهبانی — چون مراکز خرید، فیلمبرداری و دوست ندارن — خب نگهبانی اومد و گفت ” اونو بذارکنار،” و منم گفتم “باشه” خب من بایستی خلاق و آب زیرکاه می بودم، پس من از یک دوربین مخفی استفاده کردم وروش هایی متفاوت برای گرفتن فیلمی که نیاز داشتم ، و اساساً چیزی که من می خواستم انجام بدم ساخت فیلمی بود که نشون دهنده تجربه شخصی یه فرد باشه، مثل اینکه شما نشستید — هدفنتونو گذاشتید و به صفحه تلوزیون نگاه می کنید — مثل اینکه شما اونجا در فیلم هستید. اساساً مثل یه بازی ویدئویی .
06:54
من همچنین شروع به استفاده از موزیک کردم، همکاری کردن با هنرمندان ، اونایی که موزیک های vaporwave می سازند. و vaporwave یک سبک موسیقی هست که در اوایل سال 2010 درفضای اینترنت ظهور پیدا کرد. یه نمونه بشنوید.
07:08
(موزیک)
07:40
اون توسط یه هنرمند به نام Disconscious ساخته شده. از آلبمی که او “Hologram Plaza” نامیده که اگه اونو جستجو کنید می تونید آهنک های بیشتری از این نوع را گوش کنید. vaporwave فراتر از یک نوع هنر، اون شبیه یک نهضت اون یه نوع سبک نیهیلیستی و جز سبک های از نوع ترس و اضطراب ( angsty) اما به نوعی آرامشبخش ( برای شنونده خاص اون). زیبایی مطلق، شیوه ای ازمواجه با چیزهایی ست که نمی توان کاری درموردشان انجام داد ، مثل بیکاری، یا نشستن درطبقه پایین خونه والدینتون و خوردن Ramen Noodle موسیقی Vaporwave از خواست این نسل و برای بیان ناامیدیشان بوجود آمده. به همان روش که نسل قبلی اینترنت انجام می دادند نشستن در سالن های فوت کرت
08:20
یکی ازمراکز خرید محبوب من اون در Corpus Christi است، و به اون Sunrise Mall گفته می شه. وقتی بچه بودم، کار مورد علاقم ، دیدن فیلم بود، و بارها و بارها پشت سر هم فیلم می دیدم. و یکی از فیلم های مورد علاقم “The Legend of Billie Jean” بود برای اون دسته از شما که فیلم “The Legend of Billie Jean” را دیده اید می دونید که اون یه فیلم عالی من عاشقشم. وبازیگرهای فیلم Helen Slater و Christian Slater اگر نمی دونید، باید بگم اونا خویشاوند نیستن خیلی ازمردم فکرمیکنن اونا خواهر و برادرن . ولی نیستن. بهر حال ، مرکز خرید Sunrise در یک فیلم به عنوان محل فیلمبرداری استفاده شد. این مرکزخرید الان دقیقاً شبیه همونی است که در سال ۱۹۸۴ فیلمبرداری شد. ما داریم ۳۲ سال بعد درموردش صحبت می کنیم ، اجازه بدین نشونتون بدم.
09:09
(نمایش فیلم) صدای دن بل در فیلم : و اینجا Billie Jean در حال عبور از آبنمای پاساژ، درحال تعقیب توسط دوستای Hubie Pyatt است. و اون اینجا می پره بالا . و شما می تونید اینجا نمایی را ببینید که این فروشگاه الان هست این واقعاً شگفت انگیزه. صادقانه باید بگم ، این فروشگاه دقیقاً همونطوری مونده اینجا دارن می افتن روی آبنمای فروشگاه، واو داره از پله ها بالا می ره و این یه نمای خوب از کل چیزایی که اینجاست.
09:45
دن بیل: من خیلی عاشقشم.
09:46
(خنده حضار)
09:48
من همیشه باخودم فکر می کردم اگر صاحب یک مرکز خرید مرده باشم– چرا اونا نتیجه این طرز فکرشونو نمی پذیرن؟ قراردادن یک مشروب فروشی، مثل ، قرار دادن غداهای فقط گیاهی در فوتکورت و نسل millennial ها و hipster ها ( نوپرست ها) را دعوت کنی تا بیان مشروب بنوشن و غذا بخورن، و من تضمین می کنم دربعد از 3 هفته که H&M و Levi’s فرار خواهند کرد و دنبال یه جا می گردن من نمی دونم چرا اینکارو نمی کنن، اما ظاهراً، این فقط تو فکر من هر روز هست.
10:22
(خنده حضار)
10:25
بهرحال،
10:26
(خنده حضار)
10:29
وقتی اونها ازم خواستن این سخترانی را انجام بدم، من گفتم، ” آیا شخص درستی را که دوست دارید انتخاب می کنید؟”
10:37
(خنده حضار)
10:42
این سخنرانی قراره که به نوعی برای شما الهام بخش باشه
10:45
(خنده حضار)
10:51
من یه چیزی یادم اومد، باید بگم به هرحال. من سه یا چهار سال پیش دوربینم و کنار گذاشتم. و رفتن به این فروشگاهها برای من یک نفس دوباره بود. و درک کردن بینندههایم و مردمی از سراسر دنیا که برای من می نوشتند و میگفتن، ” خدا ، من عاشق فیلمهات هستم،” این شگفت انگیزه. من نمیدونم چطور این موضوع را شرح بدم، به عنوان یه هنرمند، چطور میشه جبرانش کرد. اگه شما یکسال پیش به من میگفتید که من روی این صحنه خواهم ایستاد، و برای انسانهای خوبی مثل شما صحبت خواهم کرد، من هرگز نمیتونستم این را باور کنم. اظهار فروتنی و و قدردانی من را بپذیرید.
11:37
بسیار متشکرم.
11:38
(تشویق حضار)
آموزش زبان انگلیسی | manozaban.ir