در ماراتون زمان جایی هم برای زندگی بگذاریم

در ماراتون زمان جایی هم برای زندگی بگذاریم

در ماراتون زمان جایی هم برای زندگی بگذاریم | حرف‌هام رو با مشاهده‌ای شروع می‌کنم مهم‌ترین چیزی که سال گذشته یاد گرفتم این است که نهایت طنز ماجرا در چاپ کتابی درباره آهستگی این است که باید خیلی سریع انجامش بدهی. بیشتر این روزهای من به رفتن از شهری به شهر دیگر، استودیو به استودیو٬ مصاحبه‌ای به مصاحبه‌ی دیگر و ارائه اندکی از کتاب می گذرد چون این روزها همه می‌خواهند بدانند چطور سرعت‌شان را کم کنند اما می‌خواهند این کار رو خیلی سریع بکنند. اون روز توی سی ان ان بیشتر وقتم به گریم شدن گذشت تا حرف زدن خیلی هم عجیب نیست، هست؟ این دنیایی است که توش زندگی می‌کنیم، دنیایی که در تغییرات سریع گیر افتاده

00:44
و وسواس سرعت دارد تا کارهای بیشتری را در زمان کمتری بچپاند هرلحظه روز احساس می‌کنی با عقربه‌های ساعت مسابقه گذاشته‌ای به قول کری فیشر که توی بیوگرافی هم نوشته ام «این روزها حتی ارضای فوری هم طول می‌کشد» (خنده حاضرین) و اگر فکر می‌کنید که ما چطور اوضاع رو بهتر کرده‌ایم نه ما سریع‌ترشون کردیم. ما قبلا شماره می‌گرفتیم٬ الان از شماره گیر سریع استفاده می‌کنیم قبلا مطالعه می‌کردیم، الان تندخوانی. قبلا راه می‌رفتیم، الان می‌دویم و البته٬ ما قبلا قرار می‌گذاشتیم، الان قرار سریع و حتی چیزهایی که طبیعتشان آهسته است سعی می‌کنیم سریع‌تر کنیم اخیرا نیویورک بودم٬ از کنار یک باشگاه ورزشی رد می‌شدم که تبلیغ یک کلاس جدید را کرده بود٬ یک دوره عصرانه برای یوگای سریع. راه حل عالی برای حرفه‌ای‌های پرمشغله که می‌خواهند به خورشید سلام بدهند اما بیشتر از ۲۰ دقیقه برایش وقت ندارند. البته این یک مثال افراطی است که بامزه و خنده دار است.

در ماراتون زمان جایی هم برای زندگی بگذاریم
01:41
اما نکته مهمی پشتش است در سرعت زندگی روزمره ما خرابی‌هایی را که این مسابقه سرعت زندگی به وجود آورده نمی‌بینیم اینقدر در فرهنگ سرعت غرق شده‌ایم که هزینه‌هایش در تمام جنبه‌های زندگی‌مون رو نمی‌بینیم؛ سلامت‌مون، رژیم غذایی‌مون، کارمون ارتباطات‌مون، محیط زیست و اجتماع‌مون. بعضی اوقات یک زنگ خطر لازم است تا بفهمیم داریم با عجله از سر زندگیمون می‌گذریم به جای اینکه زندگی کنیم و به جای یک زندگی خوب، یک زندگی سریع داریم. و برای بسیاری از مردم این زنگ خطر، نوعی بیماری است نوعی فرسودگی، بدن می‌گه «دیگه نمی تونم تحمل کنم» و تسلیم می‌شه. گاهی هم روابطمون از دست می‌روند چون وقت کافی، یا صبر کافی یا آرامش کافی برای بودن با یا گوش کردن به یک نفر نداشتیم.

02:32
برای من زنگ خطر وقتی بود که برای پسرم آخرشب قصه می‌خواندم و فهمیدم که حتی وقتی توی اتاقش هستم، نمی‌توانم سرعتم را کم کنم با عجله کتابش را می‌خوانم و از روی بعضی جمله‌ها می‌پرم گاهی اوقات حتی از روی یک پاراگراف یا یک صفحه، و البته پسرم می‌فهمید ودعوامون می‌شد و زمانی که باید آرام‌ترین، صمیمی‌ترین و لطیف‌ترین زمان روز باشد زمانی که پدری برای پسرش کتاب می‌خواند تبدیل به نبردی گلادیاتور وار از اراده‌ها شده برخوردی بین سرعت من و آرامش و آهستگی اون. و این ادامه داشت تا در روزنامه مقاله‌ای دیدم با نکاتی برای ذخیره وقت برای آدم‌های سریع. یکی از این نکات به مجموعه کتاب‌های «قصه‌های یک دقیقه ای قبل از خواب» می‌پرداخت الان با گفتن این کلمات به خودم می‌لرزم اما واکنش اون زمانم خیلی فرق داشت واکنش اولیه‌ام این بود که بگویم «به به- چه فکر خوبی! این همون چیزی است که برای تسریع وقت خواب پسرم می‌خواستم» اما خدا را شکر چیزی در ذهنم جرقه زد و واکنش بعدیم خیلی متفاوت بود یک قدم عقب‌گرد کردم و فکر کردم « کی به اینجا رسیدم؟ آیا اینقدر عجله دارم که آخر روز پسرم را با یک داستان کوتاه گول بزنم؟» روزنامه را کنار گذاشتم آنجا نشستم و کاری کردم که مدت‌ها بود نکرده بودم- هیچ کار نکردم فقط برای مدتی طولانی فکر کردم تمام که شد تصمیم گرفتم این فرهنگ مسابقه‌ای و تاثیر آن روی خودم و بقیه را بررسی کنم.

04:02
دو سوال داشتم چه شد که اینقدر سریع شدیم؟ دومی: آیا ممکن و مطلوب است که آهسته‌تر شویم؟ حالا اگر فکر می‌کنید چه شد اینقدر سریع شدیم، مظنونین همیشگی سرشان را بلند می‌کنند؛ شهرنشینی، مصرف گرایی، محل کار، تکنولوژی. اما اگر از این ها فراتر برویم به نیرویی عمیق‌تر می‌رسیم اینکه ما چطور درباره رمان فکر می‌کنیم. در فرهنگ‌های دیگر، زمان دایره‌وار است و در چرخه‌های بزرگ و بی‌عجله حرکت می‌کند و مدام خودش را تجدید می کند. اما در غرب، زمان خطی‌ست یک منبع پایان پذیر است که مدام کم می‌شود. یا استفاده‌اش می‌کنی، یا از دستت رفته بنجامین فرانکلین می‌گوید «وقت طلاست» و این در ذهن ما معادله‌ای بین زمان و پول ایجاد می‌کند. «زمان کمیاب است، چه کنیم؟ بگذار سریع‌تر بشویم» پس تلاش می کنیم سریع‌تر شویم هر دقیقه هر روز را مسابقه‌ای برای رسیدن به خط پایان می‌کنیم خط پایانی که هیچ وقت به آن نمی‌رسیم سوال این است آیا می‌شود از این ذهنیت رها شد؟ بله می شود زیرا آنچه که من در تحقیقاتم فهمیدم این است که یک مقاومت جهانی در مقابل این فرهنگ وجود دارد که به ما می‌گوید سریع‌تر همیشه بهتر است و هرچه مشغول تر بهتر.

در ماراتون زمان جایی هم برای زندگی بگذاریم
05:26
در تمام دنیا مردم دارند آهسته‌تر می‌شوند و می‌فهمند اگرچه متداول است که فکر کنند با کندتر شدن ضرر خواهند کرد اما درست برعکس٬ اگر در زمان های مناسب آهسته‌ترعمل کنند در همه کار بهتر عمل می‌کنند؛ در خوردن، در عشق ورزیدن، در ورزش و در کار. بهتر زندگی می‌کنند. و آنچه بسیاری «جنبش بین المللی آهستگی» می‌نامند در همین لحظه‌ها و مکان‌ها و عمل کم کردن سرعت است.

05:57
حالا اجازه بدهید مروری سریع بر آنچه در جنبش آهستگی می گذرد بیاندازم بسیاری از شما جنبش غذای آهسته را شنیده اید که در ایتالیا شروع شد و الان صدهزار عضو از پنجاه کشور جهان دارد. پیام این جنبش ساده و پرمعنی‌ست وقتی ما غذای‌مان را با سرعتی معقول آماده کرده، پخته و بخوریم، لذیذتر و سالم‌تر خواهد بود. گسترش جنبش کشاورزی ارگانیک و حیات دوباره بازارهای کشاورزان مثال های دیگری از این‌ هستند که مردم چقدر می‌خواهند از آماده کردن و پختن و خوردن غذای‌شان با سرعت صنعتی، دور شوند. می خواهند به ریتم آرام‌تری برگردند. از دل جنبش غذای آهسته جنبش شهرهای آهسته زاده شد که در ایتالیا شروع شد و به اروپا و سایر جاها رسید. شهرها تفکری مجدد درباره سازمان دهی فضاهای شهری کردند تا مردم را تشویق به آهسته تر شدن و بو کردن عطر رز و ارتباط با یکدیگر کنند. مثلا رفت و آمد را محدود کردند و فضای سبز و نیمکت ساختند

07:09
گاهی مجموع این تغییرات چیزی فراتر از اجزای آن شد. چون یک شهر آهسته نوعی بیانیه فلسفی است که به بقیه دنیا و مردم شهر می گوید ما باور داریم در قرن ۲۱ آهستگی نقشی ایفا خواهد کرد. در پزشکی هم بسیاری مردم از ذهنیت بهبود سریع که در پزشکی سنتی می بینیم رهایی یافته‌اند. و میلیون‌ها نفر از آنان دور دنیا به پزشکی‌های جایگزین و مکمل که به اشکال آهسته‌تر، ظریف‌تر و کل گرایانه تر شفا روی آورده اند. البته بسیاری از درمان‌های مکمل مورد تردیدند و من شک دارم مثلا قهوه درمانی پذیرش عمومی یابد اما سایر درمان‌ها مثل طب سوزنی و ماساژ و حتی ریلکسیشن واضحا فوایدی دارند. و دانشگاه‌های پزشکی نقاط مختلف شروع به مطالعه نحوه تاثیرگذاری آن‌ها و آنچه می‌شود از آن آموخت شده‌اند.

08:05
سکس. کلی سکس سریع این دور و بر رخ می‌ده٬ نمی‌ده؟ بیش از حد دیده می شود خوب امروز که داشتم به آکسفورد می آمدم یک مجله مربوط به مردان دیدم که روی جلدش نوشته بود چطور در سی ثانیه شریک جنسی خود را به ارگاسم برسانید. این روزها حتی برای سکس هم کرونومتر می‌گذارند. من هم سکس سریع را به اندازه نفر بغلی دوست دارم اما فکر می کنم از سکس آهسته چیزهای خیلی زیادی به دست می‌آوریم می توانیم از آن امواج عمیق‌تر روانشناختی، عاطفی و روحی بهره بریم و به ارگاسم بهتری هم برسیم. منظورم این است که خواهران اشاره گر چه خوش گفته اند که «عاشقی با دست‌های آهسته» همه ما زمانی که استینگ چند سال قبل به تانتریک رفت خندیدیم اما چندین سال بعد، زوج‌ها در هر سنی به کارگاه‌های آموزشی خواهند رفت یا خودشان تلاش می‌کنند تا سرعت کم کنند و سکس بهتری داشته باشند. ایتالیایی ها که می‌دانند چطور به لذت دست یابند رسما جنبش سکس آهسته را شروع کرده اند

09:16
محل کار. در بیشتر دنیا به استثنای آمریکا ساعت کار دارد کم می‌شود برای مثال در اروپا مردم دریافته‌اند که هر چه کمتر کار کنند کیفیت زندگی‌شان بهتر می‌شود و همین طور بهره‌وری ساعتی‌شان بیشتر. البته تغییر ساعات کار در هفته به ۳۵ ساغت در فرانسه مشکلاتی داشته است. این تغییر خیلی زیاد، زود و انعطاف ناپذیر بود اما کشورهای اروپایی دیگر مخصوصا در شمال اروپا نشان داده اند که می‌شود بدون اعتیاد به کار، یک اقتصاد قوی داشت. الان نروژ، سوئد، دانمارک و فنلاند جزو شش کشور برتر اقتصادی هستند، در حالی که ساعات کاری‌شان باعث حسادت یک شاغل متوسط آمریکایی‌ست. و اگر از سطح ملی به سطح کوچک‌تر کمپانی‌ها برویم امروزه تعداد روزافزونی از کمپانی‌ها فهمیده اند باید به کارکنانشان اجازه دهند ساعات کمتری کار کنند، یا برای ناهار یا استراحتی کوتاه در اتاقی ساکت فرصت بدهند باید بلک بری‌ها و گوشی ها و لپتاپ هایشان را (با شماهام که اون عقب نشسته اید) در طول روز کاری یا آخر هفته خاموش کنند تا خودشان را شارژ کنند و مغزشان وارد مرحله تفکر خلاق بشود.

10:28
این روزها فقط بزرگسالان نیستند که زیادی کار می کنند. بچه ها هم همین طورند. من ۳۷ سالمه و دوران کودکیم در دهه ۸۰ گذشته وقتی به بچه های امروزه نگاه می‌کنم از این همه تکلیف و کلاس خصوصی و کلاس فوق برنامه که برای نسل ما غیرقابل تصور بود، تعجب می‌کنم. بعضی از ناراحت کننده ترین ایمیل‌هایی که روی وبسایتم گرفته‌ام ایمیل‌های نوجوانانی هستند که در خطر فرسودگی هستند و به من التماس می کنند به والدینشان نامه بنویسم و کمکشان کنم تا کمی آهسته‌تر شوند و از مسابقه سرعت دست بکشند. خوشبختانه در شیوه‌های فرزندپروری هم تغییراتی در حال شکل گیری‌ست. برخی شهرهای آمریکا به هم پیوسته و برنامه‌های فوق برنامه را در بعضی از روزهای ماه تعطیل کرده‌اند تا افراد بتوانند آهسته‌تر شوند و با خانواده باشند.

11:16
تکالیف مدرسه هم بحث دیگری‌ست؛ در تمامی کشورهای توسعه یافته که سال ها به افزایش تکالیف خانه تاکید می‌کردند، ممنوعیت تکالیف در حال شکل گیری است و متوجه شده‌اند که گاهی کار کمتر موثرتر است. برای مثال در اسکاتلند، در یک مدرسه خصوصی سطح بالا تکلیف برای تمام بچه های زیر ۱۳ سال ممنوع شد، والدین وحشت کردند و گفتند « بچه‌های ما افت می کنند» اما مدیر گفت «بچه ها نیاز دارند در نهایت کمی آهسته‌تر عمل کنند» در پایان ماه، نتایج امتحانات نشان داد نمرات ریاضی و علوم به طور متوسط ٪۲۰ نسبت به سال قبل پیشرفت داشت. جالب است که دانشگاه‌های ممتاز -که اکثر والدین به خاطر آنها به بچه‌های‌شان فشار می‌آورند- متوجه شده‌اند که توان دانشجویانی که دارند در حال افت است. دانشجویانی که سابقه‌شان پر از کلاس‌های فوق برنامه است اما شور و اشتیاق کافی ندارند نمی‌توانند خلاقانه فکر کنند، نمی‌دانند چطور رویاپردازی کنند و بنابراین، این دانشگاه‌های ممتاز، پیام‌هایی برای دانشجویان و والدین فرستاده‌اند «کمی آهسته‌تر» مثلا در هاروارد، به سال اولی‌ها نامه‎ای فرستاده‌اند که اگر کمی آهسته‌تر عمل کنند، کمتر کار کنند و به هرچیز وقت لازم دهند تا از آن لذت برده و آن را درک کنند ار زندگی و هاروارد، نصیب بیشتری خواهند برد. حتی اگر گاهی وقت‌‎ها هیچ کاری نکنند، سود می‌برند. عنوان نامه هم این بود: «آهسته‌تر!» با یک علامت تعجب در انتهایش

12:43
پس هرجایی که نگاه می‌کنیم این پیام را می‌بینیم، خیلی وقت‌ها کمتر، موثرتر است و آهسته‌تر بهتر. اما آهسته‌تر شدن خیلی آسان نیست. حتما شنیده اید وقتی داشتم کتابی در فواید آهستگی می‌نوشتم به خاطر سرعت ماشین جریمه شدم. می‌خواستم برای شام به مرکز غذای آهسته بروم، آن هم در ایتالیا. خجالت آور است و اگر هرکدام از شما در بزرگراه‌های ایتالیا رانندگی کرده باشید می دانید چقدر تند می‌رفته ام.

13:13
(خنده حاضرین)

13:16
ولی چرا آهسته‌تر شدن اینقدر سخت است؟ دلایل مختلفی وجود دارد. یکی اینکه سرعت لذت بخش و حتی سکسی است لذت نرشح آدرنالین، سخت‌ است کنارش بگذاری. یک بعد متافیزیک هم هست؛ ما از سرعت دیواری می‌سازیم تا از پرسش‌های بزرگتر و عمیق‌تر اجتناب کنیم. ما سرمان را با حواس پرتی‌ها و مشغله‌ها گرم می‌کنیم تا نپرسیم من سالم و خوشحالم؟ بچه‌هایم درست بزرگ می‌شوند؟ سیاستمداران تصمیمات خوبی از طرف من می‌گیرند؟ یک دلیل دیگر و به نظرم مهم‌ترین دلیل برای دشواری آهسته‌تر شدن، تابوی فرهنگی‌‎ست که علیه آهسته‌تر شدن ساخته‌ایم. در فرهنگ ما، آهسته کلمه کثیفی است مترادفی برای تنبل و از زیرکاردررو مترادف کسی که از هدفش عقب نشینی می‌کند مثلا «او یک مقدار کند است» مترادف حماقت است.

14:02
فکر می‌کنم هدف جنبش آهستگی مقابله با این تابو است البته بگویم گاهی اوقات آهسته‌تر شدن جواب نیست ما کندی بد هم داریم مثلا من تازگی ها توی بزرگراه اِم۲۵ -جاده ای دور لندن- گیر افتادم و سه ساعت و نیم آنجا معطل شدم و این واقعا آهستگی بدی بود. اما ایده جدید و حتی انقلابی جنبش آهستگی این است که کندی خوب هم وجود دارد. کندی خوب، زمان گذاشتن برای خوردن غذا با خانواده بدون تلویزیون است، یا نگاه به مشکل از همه زاویه‌ها برای گرفتن بهترین تصمیم در محیط کار، یا حتی زمان گذاشتن برای آهسته‌تر شدن و چشیدن طعم زندگی.

14:45
حالا یکی از خوشحال کننده‌ترین اتفاقاتی که در ارتباط با این کتاب افتاده واکنش مردم به آن است. وقتی کتاب من درباره آهستگی بیرون آمد توسط گروه‌های پیشرو استقبال شد به علاوه دنیای تجارت هم از آن استقبال خوبی کرد؛ دنیای روزنامه‌نگاری و نشر، کمپانی‌های بزرگ و سازمان‌های رهبری. چون افرادی که در بالای زنجیره هستند دارند می‌فهمند سرعت سیستم بیش از حد زیاد است مشغله ها افراطی‌ست و وقت آن است که هنر گمشده تغییر سرعت را بیابیم. یک نشانه تشویق کننده دیگر آن است که این ایده نه تنها در کشورهای توسعه یافته بلکه در کشورهای در حال توسعه کشورهایی که در حال تبدیل به جهان اول شدن هستند، مثل چین، برزیل، تایلند و لهستان نیز مورد استقبال بسیاری از مردم این کشورها قرار گرفته است و در رسانه ها و خیابان ها در این باره بحث می‌شود. چون آن ها به غرب نگاه می‌کنند و می‌گویند «ما از این جنبه از دستاوردهای شما خوشمان می‌آید

15:49
اما از این یکی جنبه نه». پس آیا این امکان پذیر است؟ این سوال اصلی امروز ماست آیا می شود آهسته‌تر شد؟ و من خوشحالم که می‌توانم پاسخ بدهم بله می شود. من خودم نمونه الف نمونه‌ای بهبودیافته از یک فرد معتاد به سرعتم. من هنوز عاشق سرعتم. من یک روزنامه نگار ساکن لندنم و از هیجان مشغله‌ها و ترشح آدرنالین ناشی از این چیزها لذت می برم. من اسکواش و هاکی روی یخ بازی می‌کنم که دو ورزش سریع هستند وهیچ وقت کنارشان نمی‌گذارم اما در چند سال گدشته یادم گرفته‌ام با لاک پشت درونم در تماس باشم.

16:30
{خنده حضار}

16:31
به بیان دیگر دیگر برای خودم بار اضافی نمی‌تراشم. دیگر معتاد به سرعت نیستم من دیگر به اندازه گدشته نگران صدای بال‌های ارابه زمان که نزدیک می‌شود نیستم. الان به صدای تیک تاک زمان گوش می‌دهم. و مهم‌تر از همه احساس می‌کنم سالم‌تر، شادتر و کارآمدتر از همیشه‌ام. احساس می‌کنم واقعا دارم زندگی می‌کنم نه اینکه فقط بدوم و مهم‌ترین مقیاس این موفقیت این است که احساس می‌کنم روابطم عمیق‌تر، غنی‌تر و قوی‌تر شده‌اند.

17:18
و آزمون نهایی برای موفقیت این روش برای من زمان قصه آخر شب برای فرزندم است، چون این جایی است که داستان شروع شد. در پایان هر روز من به اتاق پسرم می‌روم ساعتم را نمی‌بندم و کامپیوترم را خاموش می‌کنم که صدای آمدن ایمیل‌های جدید را نشنوم و با سرعت پسرم همراه می‌شوم و کتاب می‌خوانم. و چون کودکان سرعت خودشان و ساعت درونی خودشان را دارند سعی نمی‌کنند زمانشان را با کیفیت کنند و در ده دقیقه حرفشان را به شما بزنند. آنها نیاز دارند شما با سرعت آنها حرکت کنید مثلا ۱۰ دقیقه بعد از شروع قصه پسرم ناگهان می گوید «امروز در زمین بازی اتفاقی افتاد که ناراحتم کرد» و ما راجع به آن حرف می‌زنیم. قبلا زمان قصه آخرشب برایم کاری در لیست وظایفم بود که از آن وحشت داشتم، چون خیلی آهسته بود و من می‌خواستم سریع از آن بگذرم. اما الان پاداش آخر روزم شده است چیزی که واقعا گرامی می‌دارم. حرف های امروزم را با یک پایان هالیوودی تمام می کنم چند ماه قبل برای رفتن

در ماراتون زمان جایی هم برای زندگی بگذاریم
18:20
به یک تور مربوط به کتابم آماده می‌شدم و ساک‌هایم را بسته بودم. دم در منتظر تاکسی ایستاده بودم پسرم پایین آمد و یک کارت که برای من ساخته بود با خود آورد او دو تا کارت رو شبیه این به هم چسبانده بود و عکس تن تن کارتون محبوبش را روی آن چسبانده بود و وقتی آن را به من می داد من خواندم که «به بابا، با عشق از طرف بنجامین» و من فکر کردم «این عالی‌ست این کارت خوش شانسی برای تور کتابم است؟» و او گفت «نه، نه بابا، این یک کارت است برای اینکه بهتراز همه دنیا قصه می‌خوانی» و من با خودم فکر کردم« آره، آهسته‌تر شدن واقعا جواب می‌دهد».

18:59
با تشکر از شما.

آموزش زبان انگلیسی | manozaban.ir

ارسال دیدگاه

نظر خود را ارسال کنید