00:22
تد یک نیویورکی بود، مردی در پیرامون تأتر، او یک نقاش و نوازنده خود آموخته بود. او نُت را نمیخواند و اختلال شنوایی شدیدی داشت. او نُت را نمیخواند و اختلال شنوایی شدیدی داشت. با این وجود، او بزرگترین معلم من بود. زیرا با وجود جیغ جیغ سمعکش، درکی عمیق از موسیقی داشت. زیرا با وجود جیغ جیغ سمعکش، درکی عمیق از موسیقی داشت.
00:44
برای او اینکه موسیقی ازآنچه که هست به کجا میرود و شاهد چه چیزیست وتو را به کجا میبرد، خیلی اهمیتی نداشت. او نقاشیای ازتجربیاتش کشید که آن را ” درعرصه موسیقی” نامید. او نقاشیای ازتجربیاتش کشید که آن را ” درعرصه موسیقی” نامید. حالا تد هر روز با بداهه نوازی سبکی ازتین پن آلی وارد عرصه موسیقی می شود. مثل این. حالا تد هر روز با بداهه نوازی سبکی ازتین پن آلی وارد عرصه موسیقی می شود. مثل این. (موسیقی)
01:14
اما در مورد موسیقی سختگیر بود. او گفت، “فقط دو چیز در موسیقی اهمیت دارد: چه و چگونه. او گفت، “فقط دو چیز در موسیقی اهمیت دارد: چه و چگونه. و این «چه و چگونه» در مورد موسیقی کلاسیک پایان ناپذیر است.” و این «چه و چگونه» در مورد موسیقی کلاسیک پایان ناپذیر است.”
01:29
این اشتیاق او برای موسیقی بود. پدر و مادرم٬ هر دو عاشق موسیقی بودند. آنها خیلی زیاد درباره موسیقی نمیدانستند اما به من فرصتی دادند تا آن را با آنها کشف کنم. آنها خیلی زیاد درباره موسیقی نمیدانستند اما به من فرصتی دادند تا آن را با آنها کشف کنم. آنها خیلی زیاد درباره موسیقی نمیدانستند اما به من فرصتی دادند تا آن را با آنها کشف کنم. گمان کنم اون خاطره الهام بخش من شد، این برای من آرزویی بوده تا تلاش کنم، و موسیقی را درهر چه تعداد بیشتر مردم بوجود آورده، به هر صورتی که می شه انتقال دهم. اینکه چگونه مردم این موسیقی را درک کرده، چگونه این موسیقی وارد زندگی آنها میشود، مرا مجذوب میکند.
01:57
یه روز در نیویورک، من درخیابان بودم و چند تا بچه را دیدم که بین پلهها، خودروها و شیرآب آتشنشانی بسکتبال بازی میکردند. و یه بچه تنبل بی دست و پا برخاست و چرخی زد و خیلی خوب توپ را پرتاب کرد. و یه بچه تنبل بی دست و پا برخاست و چرخی زد و خیلی خوب توپ را پرتاب کرد. او به توپ در حال پرواز برای چند ثانیه نگاه کرد٬ و سپس گفت،”دا دادااتاتاتاتا. برا دادا دادادادا.” و سپس گفت،”دا دادااتاتاتاتا. برا دادا دادادادا.” و اطراف زمین بازی دوید. و من به خودم گفتم باورنکردنیه. چگونه این قطعه سرگرم کننده اشرافی اتریشی قرن هجدم تبدیل شده به قارقار پیروزی برای یه بچه نیویورکی؟ چگونه این قطعه سرگرم کننده اشرافی اتریشی قرن هجدم تبدیل شده به قارقار پیروزی برای یه بچه نیویورکی؟ این چه جوری منتقل شده؟ چگونه او این موسیقی را شنیده؟
02:38
خُب هنگامی که این قطعه وارد موسیقی کلاسیک شد، قطعه سختی بود که می بایستی انتقال داده شود، خیلی بیشتر از موزارت، بتهوون و یا چایکوفسکی. زیرا موسیقی کلاسیک٬ سُنت ناگسستنیای از زندگیست که به بیش هزار سال قبل برمیگردد. زیرا موسیقی کلاسیک٬ سُنت ناگسستنیای از زندگیست که به بیش هزار سال قبل برمیگردد. زیرا موسیقی کلاسیک٬ سُنت ناگسستنیای از زندگیست که به بیش هزار سال قبل برمیگردد. و هریک از این سالها چیزی منحصربفرد و قدرتمند برای گفتن به ما درمورد آنچه برای زنده بودن دوست دارند، داشته است. و هریک از این سالها چیزی منحصربفرد و قدرتمند برای گفتن به ما درمورد آنچه برای زنده بودن دوست دارند، داشته است. و هریک از این سالها چیزی منحصربفرد و قدرتمند برای گفتن به ما درمورد آنچه برای زنده بودن دوست دارند، داشته است.
03:03
البته ماده خام برای این تنها موسیقی روزمره زندگیست. البته ماده خام برای این تنها موسیقی روزمره زندگیست. این همه سرودها و شوق رقص و تصنیف و رژه رفتنهاست. این همه سرودها و شوق رقص و تصنیف و رژه رفتنهاست. اما آنچه که موسیقی کلاسیک انجام میدهد اینه که همه موسیقی را تقطیر کرده تا آنها را به ذات مطلق، متراکم ساخته٬ و از این ذات مطلق زبانی نو خلق کنند، زبانی عاشقانه و راسخ درمورد اینکه ما واقعا که هستیم. زبانی عاشقانه و راسخ درمورد اینکه ما واقعا که هستیم. این زبانیست که هنوز هم در حال تحول است.
03:37
و در طی قرنها این به قطعاتی بزرگ رشد کرده که ما معمولا در موردش چیزی مثل کنسرت و یا سمفونی فکر میکنیم، و در طی قرنها این به قطعاتی بزرگ رشد کرده که ما معمولا در موردش چیزی مثل کنسرت و یا سمفونی فکر میکنیم، اما حتی بلندپروازترین شاهکار موسیقی میتونه ماموریت اصلیاش، بردن شما به لحظه ای شکنده و ظریف شخصی شما باشه— میتونه ماموریت اصلیاش، بردن شما به لحظه ای شکنده و ظریف شخصی شما باشه— مثل این قطعه از کنسرتو ویلون بتهوون . ( موسیقی) این بسیار ساده، بسیار مهیج و خاطره برانگیزه. به نظر میرسه که احساسات زیادی در آن هست. البته با این وجود، مثل هر موسیقی دیگری، این لزوما درباره چیزی نیست. این فقط طراحی ارتفاع، سکوت، و زمان است.
04:36
همانطورکه می دانید، ارتفاع و نُت، فقط ارتعاش هستند. آنها در طیفی از صدا قرار دارند. و چه آنها را ۴۴۰ در ثانیه، لا، یا ۳,۷۲۹، سی بمل، بنامیم، به من اعتماد کنید، و چه آنها را ۴۴۰ در ثانیه، لا، یا ۳,۷۲۹، سی بمل، بنامیم، به من اعتماد کنید، اینها یک سری پدیده هستند. اما شیوهای که ما به ترکیبهای مختلف از این پدیده ها واکنش نشان میدهیم پیچیده و احساساتیست و کاملا قابل درک نیستند. و شیوهای که ما به عنوان اولویتمان به آنها واکنش نشان میدهیم در طی قرنها تغییر کرده است. و شیوهای که ما به عنوان اولویتمان به آنها واکنش نشان میدهیم در طی قرنها تغییر کرده است.
05:12
برای مثال، در قرن یازدهم، مردم قطعه ای را دوست داشتند که اینطوری تمام بشود. (موسیقی) و در قرن هفدهم، بیشتر مثل این بود. (موسیقی) و در قرن بیست و یکم ….. ( موسیقی)
05:52
و حالا در قرن بیست و یکم ما با این آخرین آکورد حال می کنیم، هر چند یه کم عقب تر، شما را گیج و آزار میداد و باعث فرار بعضی هاتون از اتاق میشد. و دلیل اینکه شما این را دوست دارید اینه که شما آن را به ارث بردید، چه بدانید و چه ندانید، و دلیل اینکه شما این را دوست دارید اینه که شما آن را به ارث بردید، چه بدانید و چه ندانید، تغییر درتئوری موسیقی، اجرا و سبک آن، به اندازه یک قرن ارزش دارد. تغییر درتئوری موسیقی، اجرا و سبک آن، به اندازه یک قرن ارزش دارد.
06:13
در موسیقی کلاسیک ما میتونیم با دقت بسیارزیادی این تغییرات را دنبال کنیم به دلیل شریک صامت قدرتمند موسیقی، شیوهای که (موسیقی) منتقل شده است: نت نویسی. برانگیختن نُت نویسی، یا دقیقا باید بگویم، رمزنویسی موسیقی برای مدت زیادی با ما بوده است. یا دقیقا باید بگویم، رمزنویسی موسیقی برای مدت زیادی با ما بوده است. از ۲۰۰ سال قبل از میلاد مسیح، مردی به نام سکولز برای همسر فوت شده خودش این قطعه را نوشت از ۲۰۰ سال قبل از میلاد مسیح، مردی به نام سکولز برای همسر فوت شده خودش این قطعه را نوشت و آن را روی سنگ قبر او با نُت نویسی یونانی حک کرد. و آن را روی سنگ قبر او با نُت نویسی یونانی حک کرد. (موسیقی)
07:11
و هزار سال بعد، این انگیزه نت نگاری، شکلی کاملا متفاوت به سبک داد. و میتونید ببینید که این چگونه درگزیدههایی از قطعه بزرگ موسیقی کریسمس به نام “برای ما متولد شده -Puer Natus EST nobis،” اتفاق افتاد از قطعه بزرگ موسیقی کریسمس به نام “برای ما متولد شده -Puer Natus EST nobis،” اتفاق افتاد. (موسیقی) در قرن دهم، از خطوطی موج دار استفاده میشد که فقط طرح کلی از آهنگ را مشخص میکرد. در قرن دهم، از خطوطی موج دار استفاده میشد که فقط طرح کلی از آهنگ را مشخص میکرد. و در قرن دوازدهم یک خط کشیده میشد، مثل خط افقی موسیقی، که به موقعیت ارتفاع یا نت اشاره میکرد.
07:49
و سپس در قرن سیزدهم، خط های جدید و اشکال جدیدی از نُتها به تصویر کامل نوای موسیقی قفل شد، و سپس در قرن سیزدهم، خط های جدید و اشکال جدیدی از نُتها به تصویر کامل نوای موسیقی قفل شد، و این منجر به نُت نویسی شد که ما امروز داریم. نُت نویسی خوب، نه تنها موسیقی را به مراحل بعد عبور داد، بلکه نُت نویسی و کدگذاری به طورکلی تغییردر اولویت های موسیقی داد ، زیرا این نوازندگان را قادر ساخت تا تصور بسیار گستردهتری از موسیقی داشته باشند. زیرا این نوازندگان را قادر ساخت تا تصور بسیار گستردهتری از موسیقی داشته باشند.
08:17
خُب موومان الهام بخش بداهه نوازی می تونه ثبت، نگهداری، سنجیده والویت بندی شده، طرح پیچیدهای را ایجاد کند. خُب موومان الهام بخش بداهه نوازی می تونه ثبت، نگهداری، سنجیده والویت بندی شده، طرح پیچیدهای را ایجاد کند. خُب موومان الهام بخش بداهه نوازی می تونه ثبت، نگهداری، سنجیده والویت بندی شده، طرح پیچیدهای را ایجاد کند. و از این لحظه، موسیقی کلاسیک تبدیل به چیزی شد که اساسا الان بیشتر هست، و از این لحظه،موسیقی کلاسیک تبدیل به چیزی شد که اساسا الان بیشتر هست، یک گفتگوی بین دو سوی قدرتمند سرشت ما: غریزه و فراست.
08:40
ودر این نقطه یک تفاوت واقعی بین هنر بداهه نوازی و هنر آهنگسازی شروع شد. ودر این نقطه یک تفاوت واقعی بین هنر بداهه نوازی و هنر آهنگسازی شروع شد. ودر این نقطه یک تفاوت واقعی بین هنر بداهه نوازی و هنر آهنگسازی شروع شد. یک بداهه نواز احساساتی یک قطعه جالب را مینوازد، اما یک آهنگساز به تمامی حرکات ممکن توجه میکند، آنها را امتحان کرده، الویتبندی میکند، تا اینکه ببیند چگونه آنها میتوانند طرحی قدرتمند و متجسمِ پایدار و جالب را شکل دهند. تا اینکه ببیند چگونه آنها میتوانند طرحی قدرتمند و متجسمِ پایدار و جالب را شکل دهند. برخی از بزرگترین آهنگسازان، مانند باخ، ترکیبی از هردوی اینها بودند. برخی از بزرگترین آهنگسازان، مانند باخ، ترکیبی از هردوی اینها بودند. باخ بداهه نواز بزرگی با ذهن استاد شطرنج بود. موزارت شیوهای مشابه داشت.
09:19
اما هر موسیقیدانی به یک تعادل متفاوتی بین ایمان وعقل غریزه وفراست میرسد. اما هر موسیقیدانی به یک تعادل متفاوتی بین ایمان وعقل غریزه وفراست میرسد. هردوره موسیقی الویت متفاوتی از این چیزها داشت، چیزهای متفاوتی برای انتقال دادن، متفاوت در ‘چه’ و ‘چگونه’ بودن. بنابراین در هشت قرن اول و یا بیشتر این سُنت، ‘چه [چیزیِ]’ بزرگ، ستایش خدا بود. ودر قرن چهاردهم، نوشتن و اجرای موسیقی در جهت جلوه یاد خدا بود ودر قرن چهاردهم، نوشتن و اجرای موسیقی در جهت جلوه یاد خدا بود همانطور که در سبک “آسمان شب” به چشم می خورد. و ‘چگونه’ سبکی بود که چند آوایی نامیده میشد، موسیقی ای متشکل ازحرکت چندین صدای مستقل که بیانگر شیوهای است که سیارات بنظر درجهان دورانی بطلمیوس حرکت میکنند. این براستی موسیقی کرات آسمانی بود. ( موسیقی)
10:38
این نوعی از موسیقیست که لئوناردو داوینچی باید میدانست. و شاید کمال معنوی و آرامش فوقالعاده آن بدین معناست که چیز جدیدی باید اتفاق افتد — یک حرکت بنیادی جدید، که در قرن شانزدهم اتفاق افتاد. ( موسیقی) آوازخوان: آه، ضربه تلخ! آه، ستمکار، بخت شوم ! آه، ستارگان غم انگیز! آه، بهشت آزمند!
11:19
مایکل توماس: البته، این تولد اُپرا بود، واین سیر تکاملی موسیقی را روی یک مسیر جدیدی قرار داد. این ‘چه’ ، حالا دیگر جلوه ای از یاد خدا نبود، بلکه جستجوی تلاطم احساسات انسان بود. و این ‘چگونه’، هارمونی بود، روی هم انباشته کردن ارتفاع (نت) که آکورد را تشکیل میدهد.
11:39
معلوم شد که این آکوردها قادرند انواع باورنکردنی از احساسات را بیان کنند. معلوم شد که این آکوردها قادرند انواع باورنکردنی از احساسات را بیان کنند. و نتهای اصلی همانانی بودند که امروزه هم هستند، یعنی تریادها، حالا یا ماژور آن، که فکر میکنیم شاد است، و یا مینور آن. حالا یا ماژور آن، که فکر میکنیم شاد است، و یا مینور آن. حالا یا ماژور آن، که فکر میکنیم شاد است، و یا مینور آن. که ما آنها را غمگین می دانیم. ولی حالا فرق بین این دو آکورد چیست؟ فقط این دو نت مابین اینها هست. یعنی یا میبکار، و ۶۵۹ ارتعاش در ثانیه، یعنی یا میبکار، و ۶۵۹ ارتعاش در ثانیه، یا می بمل با ۶۲۲. خُب تفاوت عمدهای بین شادی و ناراحتی انسان چیست؟ ۳۷ ارتعاش عجیب.
12:33
بدین ترتیب، روی سیستمی مثل این میتوانید مشاهده کنید که پتانسیل ظریف بیکرانی ازبیان احساسات انسانی وجود دارد. که پتانسیل ظریف بیکرانی ازبیان احساسات انسانی وجود دارد. در حقیقت، همانطور که بشر شروع به درک طبیعت پیچیده و دوسوگرای خود کرد، در حقیقت، همانطور که بشر شروع به درک طبیعت پیچیده و دوسوگرای خود کرد، هارمونی هم برای انعکاس اون احساسات پیچیده تر شد. و معلوم شد که این موسیقی قادر به بیان احساسات، فراتر از توانایی واژه هاست. و معلوم شد که این موسیقی قادر به بیان احساسات، فراتر از توانایی واژه هاست.
12:55
حال با همه این امکانات، موسیقی کلاسیک واقعا کنارگذاشته و خاموش شد. حال با همه این امکانات، موسیقی کلاسیک واقعا کنارگذاشته و خاموش شد. زمان آن رسیده بود که سبک های بزرگ شروع به جلوه کند. و همچنین تاثیرات تکنولوژی نیز حس می شد، به دلیل چاپ قطعات موسیقی، امتیازبندی آنها و کتابهای کد موسیقی درهمه جا در دستان نوازدگان قرارگرفتند. به دلیل چاپ قطعات موسیقی، امتیازبندی آنها و کتابهای کد موسیقی درهمه جا در دستان نوازدگان قرارگرفتند. و آلات موسیقی جدید و اصلاح شده، دوران استادی نوازندگی را ممکن کرد. و آلات موسیقی جدید و اصلاح شده، دوران استادی نوازندگی را ممکن کرد. این زمانی است که این قطعات بزرگ موسیقی به وجود آمد – سمفونی، سونات، کنسرتو. این زمانی است که این قطعات بزرگ موسیقی به وجود آمد – سمفونی، سونات، کنسرتو.
13:29
و در این ساختار بزرگ زمانی، آهنگسازانی مانند بتهوون، فراست و بینش عمرشان را به اشتراک گذاشتند. قطعهای مثل سنفونی شماره پنج بهتوون، اساسا شاهدیست بر اینکه چگونه او قادر بود قطعهای مثل سنفونی شماره پنج بتهوون، اساسا شاهدیست بر اینکه چگونه او قادر بود در طی نیم ساعت، با برداشتن قدمهای دقیق در مسیری پیش برود که از غم و اندوه و خشم، به لحظه ای مملو از شادی برسد. در طی نیم ساعت، با برداشتن قدمهای دقیق در مسیری پیش برود که از غم و اندوه و خشم، به لحظه ای مملو از شادی برسد. در طی نیم ساعت، با برداشتن قدمهای دقیق در مسیری پیش برود که از غم و اندوه و خشم، به لحظه ای مملو از شادی برسد. در طی نیم ساعت، با برداشتن قدمهای دقیق در مسیری پیش برود که از غم و اندوه و خشم، به لحظه ای مملو از شادی برسد. (موسیقی)
14:25
و معلوم شد که سمفونی میتواند برای مسائل پیچیده تری مورد استفاده قرار گیرد. مانند انواع پر کشش یک فرهنگ، مانند ملیگرایی یا و تلاش برای آزادی و یا سرحدهای نفس اماره. اما موسیقی هر جهتی را که برگزیند، یک چیز تا همین اواخر به همان صورت باقی مانده، و این زمانی بود که نوازندگان دیگر نمینواختند، موسیقی متوقف میشد.
14:51
این لحظه مرا بسیارمجذوب میکند. من این را بسیار ژرف یافتم. هنگامی که موسیقی متوقف میشود چه اتفاقی میافتد؟ این به کجا میرود؟ چه چیزی باقی میماند؟ در پایان اجرا چه چیزی در مردمِ شنونده باقی میگذارد؟ آیا این یک ملودی، یا یک ریتم، یا یک حالت و یا یک نگرش است؟ و این چگونه زندگی آنها را تغییر میدهد؟
15:11
از نظر من این جنبه شخصی و خودمانی موسیقی است. این بخش انتقالی موسیقی است. این بخش ‘چرای’ موسیقی است. و از نظر من این اساسی ترین بخش آن هست. غالبا این چیزی فرد به فرد بود، یه چیزی مثل استاد- شاگرد، ایفاگر- تماشاگر و سپس در حدود سال۱۸۸۰ این وارد فنآوری جدیدی شد که ابتدا بطورمکانیکی و سپس وارد آنالوگ و بعد دیجیتال شد که شیوه جدید معجزهآسایی برای انتقال آن ایجاد کرد که البته غیرشخصی بود. که شیوه جدید معجزهآسایی برای انتقال آن ایجاد کرد ک البته غیرشخصی بود. حال مردم میتوانند درهمه اوقات موسیقی بشنوند، برای آنها دیگر ضروری نبود که یک آلت موسیقی را بنوازند، موسیقی بخوانند و یا حتی به کنسرت بروند. برای آنها دیگر ضروری نبود که یک آلت موسیقی را بنوازند، موسیقی بخوانند و یا حتی به کنسرت بروند.
15:50
و فنآوری با دردسترس قرار دادن همگانی، موسیقی را مردمی کرد. این پیشگام یک انقلاب فرهنگی در هنربود که در آن کروس و بیسی اسمیت (خوانندگان مشهوردهه ۲۰) در مسیری مشابه بودند. این پیشگام یک انقلاب فرهنگی در هنربود که در آن کروس و بیسی اسمیت (خوانندگان مشهوردهه ۲۰) در مسیری مشابه بودند. و فن آوری آهنگسازان را به طرف افراط شگرفی سوق داد، استفاده از کامپیوتر و سینتسایزر برای ایجاد آثار پیچیده ای که از لحظ فکری غیر قابل نفوذ هستند فراتر از شیوۀ نوازندگان و شنوندگان.
16:15
و در همان زمان فن آوری با گرفتن نقشی که همیشه نت نویسی ایفا میکرد، و در همان زمان فن آوری با گرفتن نقشی که همیشه نت نویسی ایفا میکرد، تعادل بین غریزه وفراست درون موسیقی را به سمت غریزی سوق داد. تعادل بین غریزه وفراست درون موسیقی را به سمت غریزی سوق داد. فرهنگی که ما امروز در آن زندگی میکنیم انباشته ای از موسیقی بداههنوازی و ابتکاریست که قطعه شده، مکعب شده، لایه شده و خدا میدونه دیگه چی، و توزیع و فروخته میشود. که قطعه شده، مکعب شده، لایه شده و خدا میدونه دیگه چی، و توزیع و فروخته میشود. اثر بلند مدت آن بر ما و موسیقی چیست؟ کسی نمیدونه.
16:43
این سوال باقی مانده: چه اتفاقی بعد ازاینکه موسیقی متوقف میشود میافتد؟ چه تاثیری در مردم باقی میگذارد؟ حالا که ما دسترسی نامحدودی به موسیقی داریم، چه چیزی در ما باقی میگذارد؟
16:53
خُب اجازه بدهید به شما نشان بدم که منظورم از ‘در ما باقی مانده و یا چسبیده به ما’ چیست. خُب اجازه بدهید به شما نشان بدم که منظورم از ‘در ما باقی مانده و یا چسبیده به ما’ چیست. من به دیدار یکی از عموزاده هایم در یک خانه سالمندان رفته بودم و و یه مرد پیری را زیر نظر گرفتم که با واکرش از کنار اتاق میگذشت. او نزدیک پیانویی که آنجا بود شد، و تعادلش را پیدا کرد و شروع به نواختن چیزی مثل این شد. (موسیقی)
17:17
و او چیزی مثل این را گفت، “هی پسر … سنفونی بتهوون .” ناگهان آن را دریافتم، و گفتم،”دوست من، آیا میخواهی این را بنوازی؟” (موسیقی) و او گفت،” بله بله. من یه پسر بچه بودم این سنفونی: اسحاق استرن، این کنسرتو، من این را شنیدم.” و من فکر کردم، خدای من، این موسیقی چقدر باید برای او معنا داشته باشه که سعی کرده از تخت بیرون بیاد، و تمام طول اتاق را طی کنه تا خاطره این موسیقی را دوباره زنده کنه بعد از اینکه همه چیز زندگیاش ازدست رفته، هنوزهم برای او این قطعه موسیقی بسیار معنا دارد؟
18:00
خُب، برای همینه که من هر اجرایی را بسیار جدی میگیرم، واینکه چرا این برایم اینقدر مهمه. من هرگز نمیدانم چه کسی ممکنه اینجا باشه، چه کی ممکنه موسیقی مرا جذب کنه و چه اتفاقی برای این موسیقی، در زندگی آنها خواهد افتاد.
18:11
اما الان هیجان زده ام که امکان بیشتری از هر زمان دیگر برای به اشتراک گذاشتن موسیقی وجود داره. اما الان هیجان زده ام که امکان بیشتری از هر زمان دیگر برای به اشتراک گذاشتن موسیقی وجود داره. و این چیزیست که علاقه من را به پروژه هایی مثل سریالهای تلوزیونی” امتیاز نگهدار” با سنفونی سانفرانسیسکو که به پیشینه داستان نگاه میکنه ، میکشاند و کار با نوازندگان جوان در دنیای جدید سمفونی در پروژه هایی که توان بالقوه اجراهای جدید را درمراکزهنری برای سرگرمی و آموزش، کشف میکند. در پروژه هایی که توان بالقوه اجراهای جدید را درمراکزهنری برای سرگرمی و آموزش، کشف میکند. در پروژه هایی که توان بالقوه اجراهای جدید را درمراکزهنری برای سرگرمی و آموزش، کشف میکند.
18:35
البته، دنیای جدید سمفونی منجر به سمفونی یوتوب و پروژههایی در اینترنت میشود که به نوازندگان و تماشاگرانی در سراسر جهان میرسد. و چیز جالب اینه که همه اینها نسخه ابتدایی هستند. در آنجا فقط یک نقش برای اکثر افراد وجود داره– معلمها ، پدرها و مادرها، اجرا کنندگان— در کنارهمدیگر آنرا کشف میکنند. مطمئنا، حوادث بزرگ تعداد زیادی توجه به خود جلب میکنند، اما آنچه واقعا مهمه چیزیه که هر روز صورت در جریانه. ما به دیدگاهای شما، کنجکاوی شما، و صدای شما نیاز داریم.
19:08
حال این مرا برای ملاقات مردمی که کوهنوردند، آشپزند، برنامه نویسند، راننده تاکسیهستند، هیجان زده میکنه حال این مرا برای ملاقات مردمی که کوهنوردند، آشپزند، برنامه نویسند، راننده تاکسیهستند، هیجان زده میکنه مردمی که من هرگز نمیتونم حدس بزنم که عاشق موسیقی هستند و آن را انتقال میدهند. مردمی که من هرگز نمیتونم حدس بزنم که عاشق موسیقی هستند و آن را انتقال میدهند. شما نیازی به این ندارید که نگران دانستن چیزی باشید. اگر شما کنجکاو باشید، اگر شما قابلیت شگفت زدگی داشته باشید و یا اگر زنده باشید، اگر همه آنچه که باید بدانید را بدانید. شما میتونید در هر جایی شروع کنید. یه گشتی بزنید. آثار موسیقی را دنبال کنید. در آن گم شوید. شگف زده شده، کِیف کنید و الهام بگیرید. همه این ‘چه’ و ‘چگونه’ ها، بیرون در اونجا منتظر شما هستند تا ‘چرا’ ها را کشف کنید، تا در آن غوطه ور شده و آن را به دیگران انتقال دهید.
19:45
سپاسگزارم.
19:47
( تشویق تماشاگران)