زبان انگلیسی را با سیاست یاد بگیرید

زبان انگلیسی را با سیاست یاد بگیرید

زبان انگلیسی را با سیاست یاد بگیرید | من بریتانیایی‌ام

00:07

(خنده)

00:09

(تشویق)

00:12

عبارت «من بریتانیایی‌ام» هیچ‌وقت تا این اندازه ترحم‌ برانگیز نبوده

00:16

(خنده)

00:18

من از جزیره‌ای می‌آیم که خیلی از ما دوست داریم باور کنیم که در طی هزاران سال گذشته شاهد استمرار بوده. ما از نظر تاریخی همیشه بر دیگران تاثیرگذار بوده‌ایم اما خودمان از این تاثیر بی‌بهره بوده‌ایم.

00:30

بنابراین برای من تکان‌دهنده بود وقتی صبح ۲۴ ژوئن از خواب بلند شدم تا دریافتم که کشورم به خروج از اتحادیه اروپا رای داده است. نخست‌وزیرم استعفا کرده، و اسکاتلند در حال بررسی یک رفراندوم است که می‌تواند به پایان موجودیت فعلی پادشاهی انگلستان منجر شود. برایم بسیار تکان‌دهنده بود، برای خیلی‌ها تکان‌دهنده بود، و در عین‌حال اتفاقی بود که در طی روزهای بعد بحران سیاسی عظیمی را در کشورم رقم زد. صحبت‌هایی از رفراندوم دوم بود، انگار که در یک مسابقه‌ ورزشی تقاضای بازبینی صحنه کنیم. همه بقیه را سرزنش می‌کردند. مردم نخست‌وزیر را سرزنش می‌کردند که در ابتدا طرح رفراندوم را مطرح کرد. بقیه رهبر اپوزیسیون را سرزنش می‌کردند که به اندازه‌ کافی مخالف نکرده است. جوان‌ترها مسن‌ها را سرزنش می‌کردند. تحصیل‌کرده‌ها آدم‌های کم‌درس‌خوانده را. تراژیک‌ترین بخش ماجرا بحران را عمیق‌تر هم کرد: بیگانه‌هراسی و نژادپرستی در خیابان‌های بریتانیا به سطحی رسید که تا پیش از این در تمام عمرم ندیده بودم. مردم راجع به این حرف می‌زدند که آیا کشورم به یک بریتانیای کوچک تبدیل خواهد شد؟ یا آن‌طور که خیلی از همکارانم می‌گفتند به یک شهربازی نوستالژیک دهه پنجاهی در اقیانوس اطلس تبدیل خواهیم شد.

01:54

(خنده)

01:57

اما سوالم این است که آیا واقعا باید از این مساله این‌قدر متعجب می‌شدیم؟ آیا این اتفاق یک شبه افتاده؟ و یا عوامل ساختاری عمیقی درکارند که ما را به جایی که امروز هستیم کشانده؟ بنابراین می‌خواهم یک قدم به عقب برگردم و دو سوال اساسی مطرح کنم. اول این‌که؛ برکسیت (خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا) نشانه‌ چیست؟ نه تنها برای کشورم، بلکه برای همه ما در سراسر دنیا. و سوال دوم این‌که برای آن چه‌کار می‌توانیم بکنیم؟ چطور باید به آن واکنش نشان دهیم؟

02:29

پس اول؛ برکسیت نشانه‌ چیست؟ «ادراک» مبحث شگفت‌انگیزی‌ست. برکسیت درس‌های زیادی درباره اجتماع ما و نیز درباره جوامع سراسر دنیا به ما می‌آموزد. به ما نشان می‌دهد که چطور به طرز شرم‌آوری ناآگاهیم از این‌که جوامع‌مان از هم جدا افتاده‌‌اند. رای‌هایی که داده شد، خطوطی بین سن، تحصیلات طبقه و جغرافیا ترسیم کرد. بخش قابل‌توجهی از نسل جوان حاضر به رای دادن نشدند، اما آن‌هایی که رای دادند خواستار ماندن بودند. پیرترها واقعا می‌خواستند که از اتحادیه اروپا جدا شوند. از نظر جغرافیایی لندن و اسکاتلند متعهدانه خواستار ماندن در اتحادیه اروپا بودند. در حالی‌‌که بخش‌های دیگر کشور بسیار نامطمئن بودند. همین افتراق‌هاست که واقعا باید شناخته و جدی گرفته شوند. اما نتیجه‌ رای‌گیری به‌طور عمیق‌تر درس دیگری نیز درباره ماهیت سیاست امروز به ما می‌آموزد. در سیاست معاصر دیگر فقط صحبت چپ و راست نیست. دیگر درباره مالیات و مخارج نیست. بلکه درباره جهانی‌شدن است. خط جداکننده در سیاست معاصر بین آن‌هایی‌ست که از جهانی‌شدن استقبال می‌‌کنند و آن‌هایی که از جهانی‌شدن هراس دارند.

03:41

(تشویق)

03:47

اگر نگاهی به آن‌هایی که خواستار ترک بودند بیاندازیم — «ترک‌کنندگان» در مقابل «طرفداران ماندن» — دو فاکتور در رای‌گیری می‌بینیم که بسیار مهم‌اند. اول مهاجرت و دوم حق حاکمیت، و این نشان‌دهنده‌ی تمایل مردم به به‌دست گرفتن کنترل زندگی‌شان است و این حس که آن‌ها نماینده‌ای در بین سیاسیون ندارند. اما این‌ها ایده‌هایی هستند که بر ترس و بیگانگی دلالت دارند و بازگشت به ملی‌گرایی و مرزها را نمایندگی می‌کنند به طریقی که خیلی از ماها آن‌را رد می‌‌کنیم. آن‌چه من می‌‌خواهم بگویم این است که تصویر بسیار پیچیده‌تر از این است که انترناسیونالیست‌های لیبرال مانند من – و من خودم را قویا در این تصویر می‌بینم – لازم است که خودمان را در این تصویر ببینیم تا بتوانیم بفهمیم که چطور به این‌ جایی که امروز هستیم رسیدیم. اگر به الگوی رای‌ها در سراسر انگلستان نگاه کنیم، به‌ وضوح می‌توانیم این تقسیم‌بندی را ببینیم. مناطق آبی به ماندن و مناطق قرمز به خروج رای داده‌اند. وقتی که این تصویر را دیدم، چیزی که مرا تکان داد این بود که در تمام طول عمرم زمان‌های خیلی کمی را در مناطق قرمز گذرانده‌ام. با نگاه به ۵۰ منطقه‌ای از انگلستان که بالاترین رای به خروج را داده‌اند، ناگهان دریافتم که در مجموع ۴ روز از زندگی‌ام را در آن مناطق گذرانده‌ام. در بعضی از آن مناطق حتا نام حوزه‌ی رای‌گیری را بلد نبودم. این ضربه‌ی بزرگی برای من بود، و نشان‌دهنده‌ این بود که افرادی مثل من که خودشان را به‌عنوان آدم‌هایی با ذهن باز و آزاد اندیش می‌شناسند، ممکن است کشور و جامعه خودشان را به‌خوبی نشناسند دست‌کم به آن خوبی که دوست داریم باور کنیم که می‌شناسیم.

05:29

(تشویق)

05:39

و چالشی که مطرح می‌شود این است که باید به‌دنبال راه تازه‌ای برای روایت کردن جهانی‌شدن برای آن مردم باشیم، برای آن‌هایی که لزوما دانشگاه نرفته‌اند، آن‌هایی که لزوما با اینترنت بزرگ نشده‌اند، کسانی که فرصت سفر کردن نداشته‌اند، با ادبیاتی که فکر می‌کردیم متقاعدکننده است، قانع نشده‌اند در حباب اندیشه‌ی آزادی‌خواهانه‌مان.

06:02

(تشویق)

06:07

این بدان معنی‌ست که باید دیدی وسیع‌تر داشته باشیم و بفهمیم. در مناطقی که به خروج رای داده‌اند یک اقلیت محدود با سیاست ایجاد ترس و نفرت، جو دروغ و بی‌اعتمادی درست کرده‌اند به‌طور مثال، این ایده که رای به ماندن در اروپا می‌تواند به کاهش تعداد پناهندگان و پناهجویان در اروپا منجر شود، در حالی‌که رای به خروج هیچ ارتباطی با مهاجرت از کشورهای خارج به اتحادیه اروپا ندارد. اما برای بخش عمده‌ای از رای‌دهندگان به خروج دغدغه، سرخوردگی از تشکیلات سیاسی بود. برای خیلی‌ها این یک رای اعتراضی بود، به مفهوم این‌که کسی آن‌ها را نمایندگی نمی‌کند، که نمی‌توانند حزب سیاسی‌ای را که زبان آن‌ها باشد پیدا کنند، بنابراین کلیت آن تشکیلات سیاسی را رد می‌کنند.

06:52

و این در سراسر اروپا و بخش بزرگی از جهان لیبرال دموکرات تکرارشدنی‌ست. این مساله را ما در افزایش محبوبیت دونالد ترامپ در ایالات متحده هم می‌بینیم، با رشد ناسیونالیزم ویکتور اوربان در مجارستان، با افزایش محبوبیت مارین لو پن در فرانسه. شبح «برکسیت» در تمامی جوامع ما حاضر است.

07:16

بنابراین سوالی که فکر می‌کنم باید پرسیده شود، سوال دومم است، که پاسخ جمعی ما چطور خواهد بود؟ برای همه ما که به‌دنبال ایجاد جوامع لیبرال، باز و مداراگر هستیم، به‌شدت نیازمند چشم‌انداز تازه‌ای هستیم، چشم‌اندازی برای جهانی مداراگر و همه‌شمول، جهانی که مردم را با ما همراه می‌کند به‌جای آن‌که آن‌ها را نادیده بگیرد.

07:40

این چشم‌‌انداز جهانی‌شدن همانی‌ست که باید با شناخت مواهب جهانی‌شدن آغاز شود. اجماع میان اقتصاددانان این است که تجارت آزاد، گردش سرمایه، و جابه‌جایی مردم بین مرزها در مجموع به نفع همگان است. اجماع میان محققان روابط بین‌الملل این است که جهانی‌شدن به ایجاد وابستگی متقابل منجر می‌شود که تشریک مساعی و صلح به‌همراه خواهد داشت. با این‌حال جهانی شدن اثراتی نیز به‌دنبال خواهد داشت. برنده و بازنده درست خواهد کرد. اگر مثال مهاجرت را در نظر بگیریم، می‌دانیم که در مجموع مهاجرت برای اقتصاد به‌عنوان امری مثبت تلقی می‌شود  تقریبا در هر شرایطی. اما در عین حال باید آگاه باشیم که عواقبی نیز در کار خواهد بود، که مهم‌ترین آن‌ها این است که، مهاجرت افراد با مهارت کم به کاهش دستمزد برای بسیاری از کم‌درآمدهای جوامع ما منجر می‌شود و نیز قیمت خانه را تحت‌ فشار قرار می‌دهد. که البته از این حقیقت نمی‌کاهد که امری مثبت است، اما بدان معنی‌ست که این مزایا بین افراد بیشتری باید تقسیم شود.

08:46

در سال ۲۰۰۲ دبیرکل پیشین سازمان ملل کوفی عنان در دانشگاه ییل سخنرانی ایراد کرد، موضوع سخنرانی درباره جهانی‌شدن همگانی بود. در همان سخنرانی بود که این عبارت مطرح شد. او گفت (من نقل به مضمون می‌کنم) «خانه شیشه‌ای جهانی شدن باید برای همه گشوده باشد اگر قرار باشد که امن بماند. تعصب و جهالت سویه‌ی زشت ِ جهانی‌شدن انحصاری و ستیزه‌گر است.»

09:22

ایده‌ی جهانی شدن همه‌شمول در سال ۲۰۰۸ دوباره احیا شد در کنفرانسی درباره حاکمیت‌ مترقی با حضور بسیاری از رهبران کشورهای اتحادیه اروپا. اما در میانه‌ی بحران و ریاضت مالی سال ۲۰۰۸ این مفهوم با ردپایی جزیی به فراموشی سپرده شد. امروزه جهانی شدن به شکل مفهومی برای تقویت تفکر نئولیبرال مطرح شده همین‌طور به‌عنوان بخشی از تفکر نخبه‌گرایی شناخته می‌شود به‌جای پدیده‌ای که همگان از آن منتفع می‌شوند. و لازم است که نگاهی به مراتب همه‌شمول‌تر از آن‌چه امروز هست بدان شود.

09:57

اما سوال این است که چطور به این هدف برسیم؟ چطور می‌توانیم از طرفی با ترس و بیزاری مواجه شویم و از طرف دیگر به‌شدت در مقابل  بیگانه‌هراسی و ناسیونالیزم ایستادگی کنیم؟ این سوالی‌ست برای همه ما. و من به عنوان یک دانشمند علوم اجتماعی فکر می‌کنم علوم اجتماعی می‌تواند نقطه شروعی به‌دست دهد گذار ما باید هم دربردارنده ایده‌ها و هم تغییرات ملموس باشد می‌خواهم چهار ایده به‌عنوان نقطه شروع مطرح کنم.

10:29

اولی مربوط به ایده‌ی آموزش مدنی است. آن‌چه از برکسیت برجسته می‌شود شکاف بین درک عمومی و واقعیت تجربی ست. گفته می‌شود که ما به سمت یک جامعه پساواقعی در حرکتیم، جایی که راستی و حقیقت دیگر اهمیتی ندارند، و دروغ و شفافیت حقیقت در وضعیتی هم‌ارز قرار گرفته‌اند. پس چطور می‌توانیم …

10:51

(تشویق)

10:54

در لیبرال دموکراسی‌هایمان چطور می‌توانیم اعتبار حقیقت و راستی را بازسازی کنیم؟ این باید با آموزش آغاز شود، اما پیش از آن باید بپذیریم که شکاف‌هایی عمیق وجود دارد.

11:05

در سال ۲۰۱۴ موسسه نظرسنجی ایپسوس موری نتیجه یک بررسی درباره میل به مهاجرت را منتشر کرد، که نشان می‌داد هرچه تعداد مهاجرین بیشتر شود نگرانی عمومی در خصوص مهاجرت نیز زیادتر خواهد شد، با این وجود دلایل چرایی این مساله مطرح نشد، به این خاطر که چرایی آن نه به اعداد و ارقام بلکه به روایت‌ سیاسی و رسانه‌ای حول آن مرتبط می‌شد. اما همین بررسی نشان داد که تلقی عمومی نادرست و کژفهمی عمیقی در خصوص ماهیت مهاجرت وجود دارد. برای مثال در انگلستان بسیاری بر این باور بودند که سطح پناه‌جویی نسبت بزرگ‌تری از کل مهاجرت را به خود اختصاص داده؛ درحالی‌که در واقع این‌طور نبود. و نیز فکر می‌کردند سطح مهاجرت تحصیلی نسبت به کل مهاجرت‌ها بسیار کمتر از آن‌چیزی بوده که در واقعیت بود. بنابراین باید مراقب این اطلاع‌رسانی غلط باشیم، شکاف بین برداشت و واقعیت در خصوص موضوعات کلیدی جهانی شدن. و این چیزی نیست که فقط در مدارس می‌بایست بدان پرداخته شود، با این‌که مهم است که از سنین پایین بدان پرداخته شود، اما مساله‌ای‌ست که به‌طور دائم در مشارکت مدنی باید مطرح باشد و نیز حس مشارکت عمومی که همه ما به‌عنوان جامعه ‌آن را تشویق می‌کنیم.

12:17

دومین چیزی که من به‌عنوان یک فرصت بدان می‌نگرم این ایده است که جوامع مختلف به تعامل بیشتر با یکدیگر تشویق شوند.

12:24

(تشویق)

12:29

چیزی که مشخصا برای من برجسته است این است که با نگاه به طرز برخورد با مهاجرت در انگلستان به‌طور طعنه‌آمیزی درمی‌یابیم که مناطقی از کشور من که بیشتر با مهاجران مدارا می‌کنند بیشترین تعداد مهاجران را نیز دارند. به‌طور مثال لندن و جنوب‌شرق بیشترین تعداد مهاجران را دارند، همین‌ها با فاصله بیشترین مدارا را از خود نشان می‌دهند. مناطقی از کشور که کمترین تعداد مهاجران را در خود جای داده‌اند همان‌هایی هستند که در واقع انحصارگراترین و نابردبارترین نسبت به مهاجران هستند.

12:58

بنابراین ما به برنامه‌‌های تبادلی نیازمندیم. باید مطمئن شویم که نسل‌های قدیمی‌تر که ممکن است امکان سفر نداشته باشند به اینترنت دسترسی دارند. باید آدم‌ها را در سطح محلی و ملی به تحرک و مشارکت تشویق کنیم، تعامل بیشتر با آدم‌هایی که ممکن است نشناسیم‌شان و آن‌هایی که ممکن است لزوما با دیدگاه‌هایشان موافق نباشیم.

13:18

سومین چیزی که فکر می‌کنم بسیار حیاتی‌ست، و البته بسیار اساسی، این است که باید مطمئن شویم همه در مواهب جهانی شدن شریک هستند. این نموداری که فایننشال تایمز بعد از برکسیت منتشر کرده بسیار قابل‌توجه است. نمودار به ما می‌گوید که آن‌هایی که به خروج از اتحادیه اروپا رای دادند همان‌هایی هستند که در واقع از نظر مادی از تجارت با اتحادیه اروپا نفع می‌برند. اما مساله این‌جاست که این افراد در آن مناطق خودشان را به‌عنوان ذینفع نمی‌دیدند. باور نداشتند که آن‌ها در واقع به منافع مادی حاصل از افزایش تجارت و جابه‌جایی در سراسر دنیا دسترسی پیدا می‌کنند.

13:57

من عمدتا روی سوال‌هایی مرتبط با پناهندگان کار کرده‌ام، و یکی از ایده‌هایی که وقت زیادی روی آن گذاشته‌ام، غالبا در کشورهای درحال توسعه در سراسر دنیا، این است که به منظور یکپارچه‌سازی با پناهندگان تنها نمی‌توانیم از جمعیت پناهندگان بهره‌مند شویم، بلکه باید پاسخگوی نگرانی‌های جوامع میزبان در مناطق محلی نیز باشیم. اما با نگاهی به آن، یکی از توصیه‌های سیاست این است که باید تسهیلات به‌مراتب بهتری در زمینه‌ی آموزش، درمان و دسترسی به خدمات اجتماعی ارائه شود در مناطقی با سطح مهاجرت بالا به‌منظور پاسخ‌گویی به نگرانی‌های جمعیت محلی. امادرحالی‌که ما این را در جهان درحال توسعه تشویق می‌کنیم اما خودمان از اینها درس نمی‌‌گیریم و این درس‌ها را در جوامع خودمان به‌کار نمی‌گیریم.

14:42

به‌علاوه، اگر واقعا به‌طور جدی می‌خواهیم مطمئن شویم که همه افراد در تقسیم مزایای اقتصاد سهیم هستند، کسب‌وکارها و شرکت‌های ما به یک مدل جهانی شدن نیازمندند مدلی که مؤید آن است که آن‌ها نیز موظفند مردم را با خود همراه کنند.

14:56

چهارمین و آخرین ایده‌‌ای که می‌خواهم مطرح کنم این است که ما به سیاست ِ مسئولانه‌تری نیازمندیم. شواهد علوم اجتماعی زیادی در دست نیست که در آن شیوه‌های برخورد با جهانی شدن باهم مقایسه شده باشند اما بنا به تحقیقات موجود، آن‌چه می‌بینیم حاکی از اختلاف زیاد در میان کشورهای مختلف در بازه‌های زمانی در آن کشورها درخصوص طرز برخورد و مدارا با مسائلی مانند مهاجرت و جابه‌جایی از یک سو و تجارت آزاد از سوی دیگر است. اما با یک نگاه گذرا به این داده‌ها می‌توان به یک فرضیه رسید این‌که جوامع قطبی‌شده، جهانی شدن را کمتر تاب می‌آورند. جوامعی مانند سوئد در گذشته و کانادای امروز، که مبتنی بر سیاست‌های میانه‌رو هستند، و چپ و راست در کنار یکدیگر کار می‌کنند، در جهت حمایت از رویکرد مثبت در قبال جهانی شدن. امروز در سراسر دنیا شاهد وضعیت چندقطبی تراژیکی هستیم، گفت‌وگوی میان افراطی‌ها در سیاست به شکست انجامیده، و در مفهوم آزادی‌خواهی به‌عنوان محرکی برای ارتباطات و فهم مشترک، شکافی ایجاد شده است. امروزممکن است به آن هدف نرسیده‌ایم اما دست‌کم باید از سیاست‌مداران و رسانه‌هایمان بخواهیم که زبان ترس را کنار بگذارند و با یکدیگر راه مدارا در پیش گیرند.

16:12

(تشویق)

16:21

این ایده‌ها بسیار تجربی هستند، و البته باید همین‌طور باشد، چرا که این پروژه‌ای مشترک و همه‌شمول است.

16:29

من هنوز بریتانیایی هستم. و هنوز اروپایی هستم. من همچنان یک شهروند جهانی هستم. به آن‌هایی که می‌پندارند هویت‌های ما با یکدیگر ناسازگارند، می‌گویم که همه ما باید در کنار یکدیگر تلاش کنیم تا مطمئن شویم که جهانی سازی همگان را با خود همراه می‌کند به جای این‌که کسانی را نادیده بگیرد. چرا که تنها در آن صورت حقیقتا می‌توانیم جهانی شدن و دموکراسی را با هم آشتی دهیم.

16:59

متشکرم.

17:00

(تشویق)

آموزش زبان انگلیسی

ارسال دیدگاه

نظر خود را ارسال کنید